به رسم دلتنگی قرار بود این مطلب توی دفتر خاطراتم باشه اما نشد
دیشب بود نزدیکای اذان مغرب یکهو یک حس دلتنگی اومد سراغم
خدا هیچوقت هیچوقت حداقل وقتی نمک میخورم نمکدون کسی را نشکنم
بدجوری نمکدون شکستن بلدم
به رسم دلتنگی قرار بود این مطلب توی دفتر خاطراتم باشه اما نشد
دیشب بود نزدیکای اذان مغرب یکهو یک حس دلتنگی اومد سراغم
خدا هیچوقت هیچوقت حداقل وقتی نمک میخورم نمکدون کسی را نشکنم
بدجوری نمکدون شکستن بلدم
به نقل خودمانی از آیت الله پناهیان:
نسبت به اباعبدلله حسین بی تفاوت نباشیم... ساده عبور نکنیم... چون خدا هم از اباعبدلله الحسین نمیگذره...
ایشون ضمن خواندن حدیثی به این مضمون که در روز قیامت منادی ندا میدهد که کجایند زیارت کنندگان حسین؟ عده ای برمیخیزند.خدا از آنها میپرسد با چه نیتی حسینم را زیارت کردید؟ جواب میدهند بخاطر محیت به پیغمبر(ص) و بخاطر محبت به علی بن ابی طالب(ع) و فاطمه الزهرا(س) و بخاطر دلمون که برای حسین(ع) سوخت... خداوند میفرمایند پس به محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین ملحق بشید و به زیر پرچم رسول الله بروید...
در صحرای محشر که کار اینقدر سخته که روایت داریم هرکس دو رکعت نماز قبول شده در قیامت داشته باشد بهشت بر او واجب میشه و ...
خدا اشک برای امام حسین،اظهار اردات به امام حسین و زیارت امام حسین رو رد نمیکنه.... تو میمانی و حسین(ع)...
امام حسین (ع) یک فرصت فوق العاده ست....
بیایید حساب کنیم
بیشتر ناراحتی هامون برای چیه؟
بیشتر دغدغه هامون برای چیه؟
..
داشتم با خودم فکر میکردم
من در حال حاضر بیشترین ناراحتی و دلنگرونیم اینه که نکنه یکوقت گول بخورم نکنه حواسم به یک چیز دیگه ای پرت بشه و تموم داشته هامو یکجا از دست بدم ..
اونقدر به این گول نخوردنه فکرمیکنم که صورتم جوری رفته تو هم انگار ناراحتم..
یادتون باشه گول نخورید
گول سریال های تلویزیون که وقتتون بره
گول ایام تعطیل و وقتش هست..
گول چشم وهم چشمی ها که هم وقتتون رامیگیره وهم انرژیتون رو..
گول درگیرشدن با تجملات
گول رسم ورسومات
گول حرفهای مردم
گول اینکه مادرشوهر چی میگه وچه میکنه که حواست ازهمسرت پرت میشه و همچیزتو ازدست میدی..
اینا همش کلک دنیاست..
ماشین و گل و لباس و لنز وسیله است
مولایم ما را ببخش که یک عمر چه کودکانه نشستیم و #انتظار کشیدیم
تا صدای شلیک یک توپ ، نوید آمدن #بهار را سردهد.
ای صد افسوس که تو بهار ما بودی
ومن بی تو هر فروردینم، دی بود و نمی دانستم.
مردمی را می بینم که سراسر شوق و شورند ،
خانه تکانی می کنند و لباس های نو برتن...
اما برای چه ؟ برای که ؟
اینان منتظرند تا بهار شود ؟
سالهاست می اندیشم که
هنگام بهار مگر چه می شود که اینگونه
به هم می ریزیم ، مهربان می شویم،
به سراغ هم می رویم
و از همه مهمتر منتظر می شویم...
انتظار ...
سالهاست به لحظات تحویل سال
و یک دقیقه ای که قبل از حلول سال نو همه ساکتند
و نفس ها را در سینه حبس می کنند می اندیشم!
و هر ساله هیچ اتفاقی نمی افتند!!!
کجایی ای ربیع الأنام و نضره الأیام
نمی دانم ،
شاید از گذشته به ایرانیان اینگونه آموختند
تا رزمایش #ظهور برگزار کنند ...
وصد افسوس که ره گم کردیم
و انتظار خورشید آسمانی را کشیدیم
و حال آنکه تو خود خورشید در زمین ما بودی
و ما ندانستیم.
ای کاش دقایقی تمام نفس ها برای تو حبس می شد
و همه با هم زمزمه می کردند
دعای عهد و ندبه و فرج را ...
و ای کاش #هفت_سیصلوا
را در #جمکران می گستردیم
و در آن به جای سفره ، "سجاده ای" می انداختیم
به گستردگی زمین...
و"ستاره ای" از آسمان به زیر می کشیدیم به یاد تو...
و "ساعتی" برای شمار ثانیه هایی که بی تو گذشت
و "سدر" را به یاد سدره المنتهی مصطفی (ص) بر سجاده می ریختیم!
و "سیصد و سیزده سرباز و سلاحی"
به نشان پایبندی بر سوگندی که با تو بسته ایم
تا خونی که در رگهایمان است نذر تو باشد
که چه نیکو در عهد آموختیم بسراییم
" شاهِراً سَیْفی ، مُجَرِّداً قَناتی،مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی "
و با شمیشر آخته ، و نیزه برهنه ،
پاسخ گویان به نداى آن خواننده بزرگ
در شهر و بادیه ایم.
و سین ششم سجاده مان را از خدا می خواهیم
تا "سرمه" کشد چشمانمان را به وصال دیدارش...
و شنوا سازد شنوایی مان را به نوای انا المهدی...
اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ،
وَ الْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ وَ اکْحُلْ ناظِری بِنَظْرَة منِّی اِلَیْهِ
و سین هفتم را نیز من بر این
سجاده می نشانم
" سلام علی آل یاسین".
به امید ظهور مولی و سرورمان
حضرت حجه ابن الحسن العسکری (عج)
که صد البته نزدیک است ...
🔲 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🔲
می گویند بزرگ میشوی ..درد هایت رنج هایت باخودت قد میکشند
شاید اصلا درد تونباشند اما درک تو که بیشترشده است این رنج ها را حس میکنی
حالم بداست
دوواقعه ممکن الوقوع در نزدیکی ام پرسه میزنند
هردو ذهنم را آشفته کرده
حالم بداست
احساس سنگینی میکنم
خدایا
هرچه صلاح است
ختم بخیر شود ان شاالله
(تماس های تلفنی پشت سرهم- درد وآه برای باردوم)
سلام...
سلام به همه ی بی معرفتا...
آقا یه سوالیه ذهن منو چند ماهه به خودش مشغول کرده...
لطفا کسی اگه میتونه پاسخگو باشه.
چی میشه که یه دفعه ای هیچ خبری ازش نیست؟؟؟ بی محلی میکنه مثلا...؟؟؟
دوستان زشته... شما هیچ وقت از این کارا نکنین...کارایی از قبیل بی محلی کردن، جواب پیام ندادن، هیچ سراغی از آدم نگرفتن و امثالهم...
البته من امیدوارم این شخص شخیص رو توی راهپیمایی فردا ببینم،ان شاالله...
راستی راهپیمایی که میاین؟ حتما بیاینا....
آخیش یکم غیبتشو کردم سبک شدم
سلام
میگم سلام چون سلام سلامتی میاره و شادی چون دلم شااااااادی میخواد شاااااادی
بچه بودیم هی هی هی آرزو میکردیم آرزو های چرت وپرت آرزو های مزخرف..
یکی از آرزو های چرت وپرتم ..
چقدر سخته چقددددددرررر...سخته
یا مولانا یا صاحب الزمان ادرکنی
ادرکنی ولا تهلکنی
حدود دوماه یاشاید هم بیشتر وجودت را متوجه شدم
برایت نامه می نوشتم و مشتاقانه در انتظار حسی به نام عمه شدن بودم
خدا نخواست که ببینمت
از اول هم انتظار دیدنت را نداشتم میخواستم تو بیایی همدم مادرم بشوی و من بروم اما انگار روح ات با ارزش تر از هرچیزی وهر تصمیمی بود
خدا نخواست باکی نیست
یاعلی
هدفتان انجام تکلیف باشد و نه شهادت!
رهبر انقلاب اسلامی در باب سخن یکی از حضار که گفت: هدف همه بچههای مجموعه فرهنگی ما شهادت است، گفتند: «هدفتان شهادت نباشد. هدفتان انجام تکلیف فوری و فوتی باشد. گاهی اوقات هست که این جور تکلیفی به شهادت منتهی میشود، گاهی هم به شهادت منتهی نمیشود. البته آرزوی شهادت خوب است، اما هدف کار را شهادت قرار ندهید. هدف کار را کار قرار بدهید، کاری که باید انسان انجام بدهد و به آن اهداف نتایج کار برسد.»
حالم که بد است
یک چادر میخواهم
سر بکنم
کشش را پشت سرم بیندازم
جلویش را بگیر و بکشم پایین تا سرم خم شود
کیف کوچکم را میخواهم
بندش را دست چپم بگیرم
و بکشمش به کف خیابون
به سنگ فرش های خیابان بکشمش وتلق تلق صدا بدهد
یک خیابان بلند را کلش کلش طی کنم وبروم وبروم وبروم
بروووووووم وتا آرام شوم
آرام آرام
دارم به لحظات حساس زندگی نزدیک می شم..
ملتهب وتکان دهنده..
دعاکنید زنده بمونم
چرخ دنده های زندگی داره میرسه به پهلوهام به گلوم نزدیک میشه یا نه الله اعلم...
....
..
..
.
دعاکنید
وقت آن است که غرب مانند همه زمانهای دیگر با همه تقدمی که در علوم و صنایع دارد فلسفه زندگی را از شرق بیاموزد .
(اخلاق جنسی /ص 28)
أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» یعنی هیچوقت توقف نداریم.
ما سه تا حرکت در قرآن داریم. یک حرکت داریم حرکت به جلو است. مثل همین آیه، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» تو که ایمان داری برو جلو.
یک تریاکی سالی یک نفر را تریاکی میکند. صد تا تریاکی را یکجاجمع کنند، سال دیگر حضرت عباسی میشود دویست تا. اما صد تا از اینها که نماز جمعه میروند سال دیگر دویست نفر به نماز جمعه میروند؟؟الآن تریاکیها از ما جلوتر هستند.
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا». تو که خوب هستی، خوب تر شو.
حدیث داریم اگر پول میخواهی به فقیر بدهی...
پیش بینی شهیدمطهری در موردپیامد فعالیت تعلیمات یونسکو برای کشورهای مسلمان
موسسه یونسکو، یک موسسه فرهنگی وابسته به سازمان ملل متحد است... شاید در پشت پرده، یک منظور استعماری هم در کار باشد. وای به حال ما مردم، اگر استعمار، با چنین نیرنگ ها وارد کار شده باشد، که کار ما ساخته است...
هر گروهی که بیایند ملتی را احیا کنند... مالک دل ها و روح ها و عقیده های آن مردم خواهند شد، پس با این وضعی که پیش آمده، ما باید در کمال وضوح، این خطر را پیش بینی کنیم که در آینده، مالک نسل هایی هایی که بعدا خواهند آمد، نخواهیم بود،
ممکن است کسی بگوید هرگز مسلمانان به مسیحیت رجعت نخواهند کرد... شاید همینطور باشد، ولی قدر مسلم این است که اگر به مسیحیت، گرایش پیدا نکنند، به اسلام هم دیگر علاقه ای نخواهند داشت. شاید ثمره این کار به جیب کمونیست ها برود.
اگر در کشورهای اسلامی به موجبی از موجبات، علاقه دینی در جوانان از بین برود، ثمره اش عاید کمونیست می شود.
کتاب عقل وعلم صفحه ۹۶ و ۹۷
«بینش مطهر»
لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
سوره آل عمران(177)
باتوجه به آیه ایمان به خدا،سبب خضوع دربرابر حق و عدم تسلیم در برابر طاغوت هاست. ایمان به قیامت، موجب وسعت دید و بلندی همت می گردد. ایمان به وجود ملائکه،نشانه ی ایمان به تشکیلات ماورای طبیعت است. ایمان به انبیا،ایمان به وحی و جریان هدایت در طول تاریخ است و دلیل براینکه انسان در این جهان رها و بی برنامه نبوده است. انفاق،بیانگر تعاون و نوع دوستی، و نماز، پیوند مستقیم با خدا،و زکات برنامه ریزی برای حل مشکل محرومان، و وفای به عهد موجب تحکیم ارتباطات، و صبر عامل آبدیده شدن انسانهاست. تفسیر نور
پ.ن: سه تا از پیامهای این آیه خیلی قشنگ بود برای شما هم می نویسمش که شما هم لذت و بهره ببرید:
1-ایمان و نماز و زکات، بدون شرکت در جهاد کامل نمی شود.
2-مدعیان ایمان بسیارند، ولی مومنان واقعی که به تمام محتوای دین عمل کنند، گروهی اندک هستند.
3-نشانه صداقت، عمل به وظایف دینی و تعهدات اجتماعی است.
گزیده ای پیام امام خمینی (ره) پس از شهادت آیت الله مطهری
من ""فرزند بسیار عزیزی"" را از دست داده ام ودر ""سوگ او نشستم""که از شخصیتهایی بود که "حاصل عمرم" محسوب می شد....
من اگر چه فرزند عزیزی که "پاره تنم"بود را از دست داده ام لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت ودارد..
آثار قلم وزبان او "بی استثنا"آموزنده وروان بخش است،مواعظ ونصایح او از قلبی "سرشار از ایمان وعقیدت" نشات می گرفت..
پ.ن:یک شخص بگونه ای زندگی می کند که عالی ترین مقام زمانش درباره اش این چنین سخن می گوید و یک شخص هم مثل ما که نمی آییم از این حاصل عمراستفاده کنیم ویادبگیریم چگونه می توانیم پاره تن اماممان باشیم..
ان شاالله پنج شنبه ها پای سفره کتب شهید مطهری مهمان هستید.
یاحق
ای پسر ودختر جوان !
ای مرد وزن میانسال !
ای پیرمردان وپیرزنان !
ای فقرا ! ای اغنیا !
هرکه هستید،اگر احساس نیاز به خدا می کنید بدانید که خدا نزدیک است !
یک لحظه دلتان را به خدا متوجه کنید !جواب را خواهید شنید ،وقتی دیدید دل شما ناگهان منقلب شد واشک جاری شد ،وقتی دیدید طلب، باهمه وجود از سرتاپای شما جاری شد، بدانید این همان جواب خدا است وجواب بعدی هم اجابت است.
ان شاالله
(امام سیدعلی خامنه ای (مدظله))
فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَىٰ مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ
ﭘﺲ ﻭﻗﺘﻰ ﻋﻴﺴﻰ ﺑﻪ ﻛﻔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﻰ ﺑﺮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﻭﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻨﺪ؟سوره آل عمران (52)
امام صادق (ع)روایت کرده که فرمود:« همانا حواریون عیسی (ع) شیعیان او بودند و شیعیان ما نیز حواریون ما هستند،و چنان نبود که حواریون عیسی فرمانبرداریشان از او بیش از فرمانبرداری حواریون ما از ما باشدو عیسی(ع)به حواریون خود فرمود :«یاوران من در راه خدا کیانند؟». آن ها گفتند:« ماییم یاوران خدا» و به خدا سوگند نه در برابریهود یاریش کردند و نه در راه او جنگ کردند؛ ولی شیعیان ما ، به خدا سوگند، پیوسته از روزی که خدای عزوجل پیغمبرش را قبض روح فرمود ( و آن حضرت از دنیا رفت) تاکنون ما را یاری کرده و در راه ما جنگ کرده و به آتش سوخته و دچار عذاب و شکنجه گشته و در شهرها آواره شدند، خداوند از جانب ما بدان ها جزای خیر دهد» و امیرالمومنان(ع) فرمود:« به خدا سوگند اگر بینی دوستان ما را با شمشیر بزنم هرگز ما را دشمن نخواهند داشت و بخدا سوگند اگر به دشمنانمان نزدیک شوم و اموال بسیار بدان ها دهم آنها ما را دوست نخواهند داشت [ محبت دوستان با تندی من از بین نمی رود و دوستی دشمنان ما با مال به دست نمی آید]».
کافی،ج15،ص609
وارد خانه شدم
انگار خانه ی جدیدی است نمیشناسمش اتاقم را که اصلا یادم نبود فقط وقتی ماه را دیدم یاد اتاقم افتادم..راستش رابخواهید الان احساس میکنم آن سالن در کوچک رو به روی پله خانه من است وآن اتاق که یا گرم گرم بود یا سرد سرد اتاق من است...
این چند روز فهمیدم می شود در خاکی هم زندگی کرد می شود صبح تا شب با عده ای باشی که همه از دم غریب هستند صدها پشت غریبه ..اصلا هم استانی نیستید وتنها وجه اشتراک خونی تان ایرانی بودنتان است..
انسان های عجیبی هستیم..به همه چیز عادت میکنیم...
چقدر دلم برای اسب چموش تنگ شد..برای اسبی که سر کج میکرد وتو هرآن احساس میکردی الان آویزان اسب می شوی...
انسان های با اخلاص چقدر خوبند..چقدر مهربان چقدر خالص وخاکی..احساس امنیت از وجودشان سرازیر روحت می شود و تو فقط میخواهی محض شنیدن صحبت هایش تا صبح میخکوب سربه زیر بنشینی...
انسان های عاشق چقدر خوبند..چقدر به فضا شور میدهند وچقدر پاکند..احساس شور را در وجودت برمی انگیزند وروحت را سرگردان و تو فقط میمانی ویک تصویر خارج از رستوران دو انگشت..
فهمیدم می شود بچه ها را بازهم دوست داشت..
دلم برای مرادی جان،تقی زاده که یادم است میخواستم کله اش رابکنم،نصر،شیخ حسینی با آن بچه 6ماهه اش ومطهره نازش برای آن سادگی محدثه جان برای پیس پیس های شبانه عبداللهی و صالحی برای جلسات 12:30 تا1و2شب وسپس غش کردن، برای تدارکات،برای هدی کوچولوی ناز برای مقنعه پاره گفتن های خانم عبدالهی تنگ می شود
چقدر توی مغزم صداست؟چقدر مغزمیتواند صدا ذخیره کند!!
کاش بعضی صدا هارا ذخیره نمیکرد..
ومن همچنان مبهوت شخصیت کشاورز هستم
نمیدانم چرا وقتی میخواستم بیایم غمی نداشتم اما الان...
قلبم یک جوری است..
حالم خوب است ...شور جوانی گرفته ام
دلم برای هیچ چیز تنگ نشود برای شور اینجا تنگ می شود
برای بیست وسه پله ای که مدام بالا میرویم وآخر شب هایی که همه لنگ میزنیم یادم نمیرود شب اول دیگر توان ایستادن نداشتم..یادم نمیرود که پاهایم داشت فریاد میکرد
یادم نمی رود کودکی ام که با نگاه حسرت به بی سیم مادرم نگاه میکردم و دلم میخواست یکبارم شده من هاجر این بی سیم باشم یاد نرود غر نزنم یادم نرود که هرکسی بد باشد آقای کشاورزبد نیست و او نیتش خالص است یادم نرود که بچه هایش را چند روز تمام ندیده بود برای این کار برای عظمت این کار..
دلم تنگ است برای زمانی که پست بی سیم بگویم بسم الله الرحمن الرحیم
بحول وقوه ی الهی عملیات قدس را آغاز میکنیم این عملیات تا نابودی اسرائیل ادامه دارد..
رفقا آغاز عملیات با رمز یا حسین یا حسین یاحسین علیه السلام...
خدا جون وقتی یکی بهم گفت ان شاالله بری کربلا دلم پر کشید...
میشه آدم بشم؟
بوی نون تازه میاد این وقت شب!!
یاحق
التماس دعا
امروز وقتی بعد نماز دعای الهی عظم البلا را نخواند تازه فهمیدم چه چیزی را ازدست داده ام..
تازه متوجه شدم وقتی آقای پناهیان می گوید وقتی ماه رمضان تمام می شود آدم دلش برای خوب بودن تنگ می شود...
سیدی اخرج حب الدنیا من قلبی..
یا مفزعی عند کربتی..
هیچ وقت لاف عشق نزنید..
بعضی مواقع حواسمون نیست ولی نقش بد را خودمون داریم بازی میکنیم
سلام
وقتی توی جمع دوستان قرار میگیرم دوتا فکر بی خیالم نیست..
1-کدوم شون زود تر می میرند :)
2-کدوم شون زودتر از بقیه ازدواج می کنند ^ _ ^
چون باهردومورد باید زودتراز بقیه خداحافظی کنم
دست من گیر که این دست همان است که من
بارها از غم هجران تو بر سر زده ام...........
در واقع اجبارے یا اختیارے بودن حجاب‼️
دست مردم یا مسئولین نیست😳
ڪہ بخوان در مورد اون تصمیم بگیرن🤔
⬅️انقلاب ڪردیم
⬅️شهید دادیم
↩️ براے_حڪومت_اسلامے☝️
⏺حڪومت اسلامے ،داراے قانون اسلامے هست
⏺قانون اسلامے ،از روے قانون خدا(قرآن) نوشتہ میشہ
✅پس خدا تصمیم گرفتہ ڪہ اجبارے باشہ یا اختیارے‼️
همین✋
مثل این میمونہ ڪہ مسئولین وعدہ بدن من از فردا نمازو اختیارے میڪنم.هرڪے میخواد بخونہ هرڪے هم میخواد نخونہ
مگہ میشہ؟!! مگہ داریم؟!!
خاطرهای از رهبرانقلاب درباره فتح خرمشهر
وقتی جوانان ما خرّمشهر را پس گرفته بودند، اوایل ریاست_جمهوری بنده بود. یک هیأت جهانی به ایران آمد و رئیس آن به من گفت: امروز در دنیا وضع شما با یک سال پیش، از زمین تا آسمان تفاوت کرده است...
او راست میگفت. دنیا باور نمیکرد جوانان ما، بسیجیان ما، سپاه نورسِ ما و ارتش ضربه دیده ما بتوانند خرّمشهر را با آن همه استحکاماتی که دشمن و پشتیبانانش درست کرده بودند، پس بگیرند.
این کار را جوانان ما کردند؛ آنهم نه با تجهیزات پیشرفته و نه با پشتیبانی های اطّلاعاتی؛ بلکه با قدرت اراده و فکر و هوشمندی و با جوانی کارساز. ۸۲/۰۶/۲۶
سالروز فتح خرمشهر رو به مردم شجاع ایران تبریک عرض میکنم...
قلب است دیگر محل دگرگونی وقتی باید حالش خوب باشد و تورا شارژ کند خمیازه میکشد.
قلب است دیگر محل دگرگونی وقتی باید بگیرد بخوابد تورا یاد امیدهای درخشان روزگار می اندازد وتو مجبوری سیم شارژش را بکشی تا آروم بگیرد.
قلب است دیگر محل دگرگونی پایان ترم که می شود غم آلود طور چنان رگ ها را در هم بغل میکند که مجبوری بروی دستی روی سرش بکشی تا آرام شود و بقیه را اذیت نکند..
قلب است دیگر محل دگرگونی حواسش جمع است کجا اعصابت خورد است دقیقا همانجا هوس لبخند میکند و تو ناچار میشوی برایش بخری..
قلب است دیگر محل دگرگونی حالیش نیست که هر جایی باید در ورودی داشته باشد و هر دری راهی برای نفوذ است و هر قلب نفوذ پذیری مثل بیابان بدرد نخور..
قلب است دیگر متوجه نیست که شعبانی آمد وگذشت واصلا تکان نخورده است.
قلب است دیگر دلش میخواهد در شعبان هم اعتکافی بود تا بلکه کمی از حالش دگرگون میشد.
قلب است دیگر دلش میخواهد برود دور ،شاید هم نزدیک ..برود سمت عشق..
قلب است دیگر یاد محبوبش را کرده..
قلب است دیگر فهمیده زیادفرصتی نیست برای خدا خدا کرد..
قلب است دیگر دلش میخواهد غبار دلش را از پنجره ی چشم به بیرون بریزد..
قلب است دیگر نیازمند لطف ومهربانی..
قلب است دیگر محل دگرگونی..می فهمد بوی محبوب نزدیک است میخواهد تکانی بخورد..
"قلب است" ویک نفر "دیگر" که خسته و بی رمق فقط منتظر است
یامقلب القلوب والابصار
خدایا حال خوب...آمین
بهترین عامل خودسازی اینکه بزنی توی خط دشمن ..
بری بشنوی چی علیه تو میگن..
نقشه های ضد خودت را بخونی..
ببینی چه نیرویی برای کوبیدن تو جمع کردند
ببینی مهماتشون میتونه چند درصد از وجودتو خاکستر کنه
..
بهترین عامل خودسازی شنیدن فحش های جبهه مخالفه
..
هرچی عشقت میکشه بگو من دارم خودسازی میکنم فقط درضمن یک نیروی ستون پنجمی این اطلاعات را لو خواهد داد.
اونقدر به انتخابم مطمئن هستم که حاضرم دفاع کنم واونقدر میدونم از انتخابم که حاضرم سند ومدرک بیارم برای اثبات انتخابم..
#دولت_پیر_دگر_باره _جوان _خواهد_شد
#رای_من_سید_ابراهیم_رئیسی
#نه_به_روحانی
#نه_به_بیکاری
#نه_به_اشرافیگری
دلم آشوب است..
غصه امانم را بریده..
...
اگر بلایی به سرم آمد بدانید تقصیر خودم بوده است.تمام توانم را خرج نکردم..اگر آمدم اینجا را بستم و رفتم گوشه ای کز کردم و گند زدم به تمام امتحانات کوفتی بدانید تقصیر خودم بوده است..بدانید مرد جهاد نیستم..بدانید که مرد عمل نیستم ..بدانید فقط بلدم حرررف بزنم..بدانید که یک حس درونی شیطانی امانم را بریده است..نمیگذارد تکلیفم را کامل انجام بدهم..نمیگذارد آگاهانه عمل کنم..
این دو سه روز آشفتگی ام تا سری به قرآن میزنم هربار صفحه آخر سوره مبارکه بقره می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
لا یکلف الله نفسا الا وسعها
لها ماکسبت وعلیها مااکتسبت
ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطانا..
....
ربنا ولا تحملنا مالا طاقه لنا به
واعف عنا واغفرلناوارحمنا
انت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین
خدایا کمکم کن
انزل سکینه کن برام
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا
خدایا..
یاعلی مدد
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
از حضرت امیرالمومنین علی (ع) سوال کردند:
سنگینتر از آسمان چیست؟
فرمود: تهمت به انسان بی گناه.
از زمین پهناورتر چیست؟
فرمود: دامنه حق که خدا همه جا هست و بر همه چیز مسلط است.
از دریا پهناورتر چیست؟
فرمود: قلب انسان قانع.
از سنگ سختتر چیست؟
فرمود: قلب مردم منافق.
از آتش سوزانتر چیست؟
فرمود: رؤسای ستمکارے که ملت را به خود وامے گذارند و هیچ فکر تربیت آنها نیستند.
از زمهریر سردتر چیست؟
فرمود: حاجت بردن پیش مردم بخیل.
از زهر تلختر چیست؟
فرمود: صبر در برابر نادانها.
ارشاد القلوب ترجمه مسترحمی ج۲ ص۲۷۰
چه نکته های ظریف و قشنگی داره این کلام امیرالمومنین...
دیگه پیدا کردن مصداق ها رو به عهده خودتون میزارم
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره.
مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید: خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟
زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد !
پسرک گفت: خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد!
زن در جوابش گفت: که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.
مجددا زن پاسخش منفی بود.
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.
مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.
پسر جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم.
من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند !
آیا ما هم میتوانیم چنین خود ارزیابی از کار خود داشته باشیم؟
قرار بود از یک مادر شهید مصاحبه بگیره
میشه گفت یه مصاحبه عاشقانه
میخواست بپرسه چطوری با همسرتون آشناشدید؟و..
مادر شهید میگفت :یعنی چه؟برای چی میخواد این سوال بپرسه؟
برای اینکه راضی اش کنیم گفتیم میخواد به این نتیجه برسه که چی باعث شده که شما راضی بشید پسرتون شهید بشه؟اصلا چی شده که پسرتون شهید شده ؟
مادر شهید یا تعجب گفت :غیراز اینکه امام گفت برن؟غیراز اینکه برای خدا و قرآن واسلام رفته ؟
..
دیروز توی یکی از پارک های معروف شهر رفتیم تبلیغ برای رای دادن..
پیرمردی جلویمان را گرفت..
گفت ببین سرکار خانم.....وادامه داد به ارائه ی اعتقادات بی محتوایش..
اجازه صحبت کردن به مارا هم نمیداد..
حرف زد زد زد وبه این نتیجه رسید که شاه خوب بوده
دلش از انقلاب پربود..
آخر دست پیرمرد گفت فلان شخصیت شاه به من چند صد متر زمین داده بود بعد انقلاب اومدن ازم گرفتن رفتن ساختمان فلان چیز کرد(یک ساختمان عمومی)
انقلاب بد بود فقط برای اینکه مال دنیا را از دستش گرفته بودن ..
...
یک کسی فرزندش را میدهد و هیچ
یک کسی زمینی که برای مردم است ازش میگیرند وبرای مردم میسازنش وطلبکار می شود
فکر میکردم آدم که پیر میشود دوست داشتنی می شود
نگو فراموشی میگیرد ..
امروز 1000امین ،روز است
یعنی 1000روز از عمر وبلاگ میگذرد..
میدانم حدود 200مطلب بیشتر نداره ولی قدمت داره..
اما مهم ترین مسئله میدانی چیست؟
1000روز از عمرم رفت وتمام شد..1000روز
وحشتناک نیست؟
یعنی به ازای هر ساعتی در آنطرف چندین سال معطلیم به ازای این 1000روز چند قرن معطلم؟
وخدا میداند که افتضاح ترین وسخت ترین اتفاق برای من معطل ماندن است واینکه ندانم چه بلایی میخواهد سرم بیاید..وای وای..
1000روووووز..
خدایا اعمال مارا به فضلت محاسبه کن نه باعدلت آمین..
.
اگر ما حرف امام را گوش بدهیم ایشان از ما راضی می شوند. بعضی ها می گویند: چه کار کنیم که امام زمان- عجل الله تعالی فرجه الشریف- را ببینیم؟ دیدن امام لطف است ولی اویس قرنی پیامبر- صلی الله علیه و آله- را ندید ولی ایشان را دوست داشت.
در جبهه پسر بسیجی را دیدم که نمی گذاشت وارد جلسه شوم.
گفتم: من را نمی شناسی؟
گفت: نه.
گفتم: من قرائتی هستم. مرا در تلویزیون ندیده ای؟
گفت: روستای ما برق ندارد.
گفتم: این جا چه می کنی؟
گفت: امام فرموده باید از مرزها دفاع کنیم به دستور او آمده ام.
گفتم: امام را دیده ای؟
گفت: نه.
این بسیجی امام را ندیده بود ولی میگفت که چون امام دستور داده به جبهه بروید، حرف امام را گوش کرده ام. افرادی هستند که خیلی از امام زمان(عج) حرف می زنند ولی هیچ مرجعی از آنها راضی نیست. ما باید به دستورات امام زمان(عج) عمل کنیم. حرف امام که غایب نیست. امام زمان(عج) فرموده که وقتی من نیستم یک فقیه عادل بی هوس را انتخاب کنید.
ما باید ببینیم که در یک حادثه، امام زمان چه کار می کند، ما هم باید همین کار را بکنیم. دیدن امام زمان(عج) توفیق است ولی مرحله اول، معرفت، بعد مودت و بعد اطاعت است. دیدن امام زمان، مثل زعفران روی برنج است ولی زعفران جزو غذا نیست ولی اگر باشد خوب است. روایت داریم که هرکس بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
حسن روحانی: تقاضای من این است که توطئه گرها را در نماز جمعه به دار آویزان کنند تا تاثیر بیشتری داشته باشد!
چقدر جالبه...!!!
الان طرفداران همین آقا، کاندیدای اصلح ریاست جمهوری،حجت الاسلام رئیسی رو به خاطر اجرای عادلانه قانون محکوم میکنند اما خبر از طرز تفکر دولت 4درصدی ها ندارند...
به نام خدای جوانی
کوچک بودیم میگفتند بچه است
نوجوان بودیم میگفتند نمیفهمد هنوز
جوان شدیم...دیگر بهمان میگویند جوان است اما بازهم میگویند ناپخته است سرش بوی قرمه سبزی میدهد بازهم میگویند نمیفهمد
اما ...
جوان فهمیده است
جوان علی اکبر است
جوان محمد رضا دهقان است
جوان احمدی روشن است
جوااااان یعنی عین پختگی،جوان یعنی راسخ بودن،جوان یعنی خدا،جوان یعنی..
میدانید این دو سه هفته تا انتخابات تازه میفهمم جوان بودن یعنی چی!!
وقتی از جای گرم و نرم وخواب بعدازظهر آن هم وقتی نمه باران میزند بلند می شوی میروی دنبال فلان سخنران یعنی یک حسی ،یک انرژی درونت قل قل میزند ومی جوشد وترا مجبور میکند که برخیزی،بلند شوی بروی دنبال اینکه بفهمی باید به چه کسی رای بدهی..
بروی و وقتی میخواهی برگردی حدود 9شب باشد و باااارااااان..
خدایا..
بحق جوانی جوانان مومن وانقلابی اسلام جوانیمان را حفظ کن،و نیروی جوانیمان را پیوسته در راه دین اسلام قرار بده ،وما را موثر در ظهور قرار بده.
آمین یا رب العالمین
با یاد اباالفضل دلم آسوده ست
با او دل ما را سر و سرّی بوده ست
بر دفترِ سبز عشق پایانی نیست
در حاشیۀ علقمه گفتم نکند؟
یک عمر دو دست بر تنم بیهوده ست؟!
میلاد انوار کربلا بر شما مبارک
چقدر صدای طبیعت دل نشینه....
صدای گوش نواز رودخونه...
صدای رعد و برق...
صدای آواز پرنده ها...
صدای بارون...
و چقدرررر فصل بهار زیباست...
وصف نشدنیه ...
بوی گل درختان یاس،که انسان رو مدهوش میکنه و آدم دلش میخاد تا ابد این بو رو احساس کنه...
بوی گل های بهاری،بوی گل محمدی،بوی گل آبشار و ...
و وقتی به طبیعت و زیبایی هاش فکر میکنی و خاطرات بهار سالهای پیش رو مرور میکنی و ذوق میکنی و میخندی یکدفعه ذهنت به سمت دیگه ای میره و به خودت میگی....
این همه نعمت و رحمت رو خدا بخاطر اشرف مخلوقاتش بوجود اورده،از کوه و دریا و جنگلها و رودخونه ها گرفته تا حشرات و باکتری ها... برای چی؟!
برای اینکه این اشرف مخلوقاتش وقتی این آفریده ها رو میبینه این زیبایی ها رو میبینه وقتی لذتش رو برد و کیفش رو کرد به این هم فکر کنه که چه کسی این جهان و مخلوقاتش رو بوجود اورده؟! چه هدفی رو دنبال میکرده؟!چه عظمتی داشته خالق!!! و بیشتر و بیشتر به عظمت خالق پی ببره و در مقابل به ناچیزی خودش... و حالا که فهمید این نعمت ها برای استفاده ی اون آفریده شده قدر شناس باشه و از خداش متشکر باشه... با رفتارش، با اخلاقش، با زبانش قدرشناسی و تشکر کنه...
و بفهمه که نیمده توی دنیا دو روزی نفسی بکشه و تموم بشه و بره... و بازهم بارفتارش، با اخلاقش، با زبانش قدرشناسی و تشکر کنه...
و بره سراغ راه های تشکر و قدردانی...و چقدر این راه ها برای شکر نعمت های خدا آسون و شیرین اند...
مثل نماز و روزه و زکات و احترام به پدر و مادر و اطاعت از ولی معصوم و ولی فقیه و رعایت حق الناس و ...
و الان میتونیم بگیم شرکت در انتخابات و رای دادن به شخص اصلح هم یکی از راه های تشکر از خداست...!!!
علامه حسن زاده آملی :
الهی رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم و تو از ما بگذر
چــــــادر با مانتو فرقی ندارد اگر وقــــارت را حفظ نکند !
چــــــادر با مانتو فرقی ندارد اگر قــــهـــقـــه های بــلـنــد خیابانت را مانع نشود!
اگر در میان سیاهیش رنگ زق لـــــــاکـــــ هایت خودنمایی بکند!
اگر آرایش صورتت را پاک نکند ....
چــــــادر با مانتو فرقی ندارد اگر لباس های زننده و تنگ زیر آن بپوشی!
چــــــادر با مانتو فرقی ندارد اگر جلوی چادرت را در برابر ناحرم باز بگذاری!
چــــــادر با مانتو فرقی ندارد اگر همانگونه که با مانتو رفتار میکنی با چـــــادر هم رفتار کنی!
خلاصه بگویم :
آهــــای دختر چـــــادری :
چـــــادرت با تمام سختی هایش با مانتو فرقی ندارد
اگر ...
حــــــــرمتش را حفظ نکنی
چـــادرت به اندازه ی کافی مظـــلوم هست پس مظلوم ترش نکن...
کمی حـــــــرمت نگه دار..
چادر یادگار حضرت زهرا(س) است،بیاییم اگر کسی هم به یادگار مادرمون حضرت زهرا(س) بی حرمتی کرد یک تذکر لسانی بدهیم...
من همچنان در جو آرشیو بازی هستم..
دیشب بی خوابی عجیبی زده بود به سرم و رفتم سراغ ویدیو های گوشیم..
بین کلیپ ها یک کلیپ بود که آه..
صحبت های آقا بود سال 88..
همشو نمیتونم بگم آخرش را فقط یادآوری میکنم..
مولای ما آقای ما دعا کن برای ما..مولای ما توئی، صاحب ما توئی..
آخ..
بغض آقا وگریه های مردم توان آدم را میبرد..
مولاجان ..ما توان ندارید دوباره رهبرمان را ببینیم که اینگونه صحبت کنند،یاریمان کن درست انتخاب کنیم وفتنه هارا خنثی کنیم..
یاعلی
سلام.
خوبه بعضی موقعا آدم از ساعت صبح تاشب سرشو بکنه توی لپ تاپ.
خوبه ،چرا خوب نیست؟
خوبه شروع کنی به تایپ کردن و بعد بفهمی که خیلی وقته صدایی نمیاد و گوش، توی جامعه امروزی عادت کرده به اینکه همش مشغول باشه..
بعد میری ببینی صوت چی داری؟میری سراغ فایل های قدیمی که از روی حافظه گوشی ات ریختی روی حافظه سیستم.مداحی ها صوت ها سخنرانی ها کلیپ های گذشته انگار سال ها بود که ندیده بودی شون..
یکی یکی صوت ها پخش میشن ......
میری دنبال ادامه تایپ کردن.
بعضی صوت ها پریشونت میکنند.
بعضی صوت ها مجبورت میکنند که فکرکنی و قدرت نوشتن را ازدست میدی..
بعضی صوت ها اذیتت میکنند و سریع میزنی بعدی..
بعضی صوت ها اما دیوونت میکنند..
چطوری؟!به اینصورت که میری توی گذشتت..صبح به صبح آهنگ صبحت بخیر آقای من را بعداز نمازت گوش میکردی.میری به گذشته ..چقدر میشه بد شد؟چقدر میشه قد کشید و کوچیک شد؟چقدر میشه دیگه احساس کنی اگه حرفی از امام زمانت میزنی همش غلو پس دیگه حتی فکرشونم نباشی؟صبح به صبح آهنگ صبحت بخیر آقای من را بعد از نمازت گوش میکردی و گریه میکردی!!گریه میکردی آقات تنهاست ..گریه میکردی که امروز هم صبح شد وتو آقات را ندیدی..گریه میکردی که ...
دیوونه شدی ولی برای اینکه بتونی خودتو کنترل کنی میری دوباره تایپ میکنی..دکمه ها را اشتباه میزنی ..پاک میکنی..سیستم هنگ میکنه ..میره بیرون از ورد..متنت بکلی دگرگون میشه..صبرمیکنی...صوت بعدی پخش میشه..اولش آهنگه میزنی جلو میرسی به یک جمله تنهای غریب ترد شده یکتا..یاد خیمه ی امام زمانت میوفتی ..یاد اینکه الان توی یک بیابان که تا چشم کاری میکنه هیچی نیست یک خیمه ی سبزه..یکی جلوی در خیمه است ..پارچه جلوی در را کنار زده....اما توی خیمه معلوم نیست.یاد پسر مهزیار میوفتی..یاد سخنرانی استاد پناهیان که صحبت میکنندومیگن:امام میفرمایند هنگام بیماری شما ماهم بیماریم ومریض میشویم..
.یک فکری به ذهنت میزنه بلندشی بری در خیمه امامت..بعد میگی کوجااااا؟!یادت میاد خبری نیست..غصه ات میشه کاش بلند میشدی به مقصد امامت ومیرفتی سرتو میذاشتی روی زانوشون تا نوازشت کنند..
شروع میکنی ادامه متنت را تایپ کردن..
ولحظاتی بعد همه چی فراموش میشه..باحضور خانواده شروع میکنی به بررسی مابقی خاطرات از توی دل عکس هو....انگار نه انگار..خاک برسرت..خاک برسرت که میتوانستی باهمین خیال به سمت دوست رهسپار شوی..خاک دنیا برسرت که میتوانستی چادر سرکنی و مضطرانه بروی بیرون از خانه ..مگر شهر چه از بیابان کم دارد؟بروی وپناه ببری به امامزادگان وشاید بیابی خیمه ی آن تنهای غریب ترد شده را ...
مگر قرار نبود از موقعی که کاندید ها تایید صلاحیت شدن هر روز نماز امام زمانت آقا جانت را بخوانی؟چه شد؟تا دیدی اصل فتنه رفت دلت آرام گرفت؟خاک بر سرت دنیا مگر من چیکارت کرده ام که اینگونه کینه ام را بدل گرفته ای؟چرا اینگونه مرا در خودت غرق میکنی؟
خداوند فرمود:ای احمد،ای کاش! میدانستی سکوت، تنهایی وگرسنگی چه آثار و فوایدی دارد.
احمد گفت:خدایاگرسنگی چه آثاری دارد؟
فرمود:حکمت حفظ قلب، تقرب به من، حزن کم خرج بودن بین مردم ، حقگویی، بی اعتنایی به سختی و آسانی زندگی
ای احمد!آیامیدانی چه کسی به من نزدیک تر است؟
فرمودند:خیر، نمیدانم!
جواب داد: کسی که گرسنه و یا در حال سجده باشد.
نمیدانم از نابسامانی برنامه هایم بگویم .
ازنابسامانی اوضاع واحوالات مردم بگویم.
ازنابسامانی آینده بگویم.
یا ازنابسامانی دین مردم؟!
بنظرم اگر دلش را ندارید هیچگاه دعا نکنید حالت مضطر بهتان دست بدهد..
چون شاهد می شوید که دوستانتان کم کم روسری هایشان دارد می رود ..
چون شاید یک روز ظهر، خسته از راه با پلکانی نیمه بسته، از شیشه اتوبوس بیرون را نگاه میکنی و با پدیده ای مواجه میشوی که نمیدانی چه اسمش را بگذاری؟بگذاری اتفاق !بگذاری دیدار دوست قدیمی؟بگذاری عذاب ؟بگذاری چادرت کو؟بگذاری ناخن های صورتی؟بگذاری ...آه آه که آه...
درس وکتاب هایمان اگر به زور امتحان واستاد نبود،خوبی هایی هم داشت، مثلا :نقل این حکایت ؛که در قبیله ای بین همه،پس از چندین مرحله، یک نفرانتخاب می شود،میرود میگردد تا بدترین را پیداکند، می رسدبه یک مرد فاسد، میگوید: این بدترین است .اما اندکی فکرمیکند و میگوید این که مرد فاسد است،گمان هایی است که مردم به او بسته اند، معلوم نیست درست است یاخیر، تعقلی میکند ومیگوید: بجای اینکه به این مرد گمان وظن بد بورزم ،به خودم گمان میکنم..گمان اینکه خودم بدترین هستم..
دارم به این فکرمیکنم که شاید من هم چادر را کنار گذاشتم. :(
شاید من هم زیر پرهمه ی اعتقاداتم را بزنم. :(
چگونه اش را نمیدانم،فقط دارم به این فکرمیکنم اگه به این حد برسم و بمیرم چه می شود؟اگر دعای آرمیتا رضایی نژاد دختر شهید هسته ای در حقم استجابت نشود چه؟میدانید مضطر شدن یعنی این..بترسی از فردای خودت بترسی از همه،از اطرافیانت..حالت اضطرار یعنی الان،که یک به یک دوستانمان عکس هایشان را منتشر می کنند با چه احوالاتی..آخوند و خانواده شهید ومذهبی وغیر مذهبی هم ندارد همه داریم درون این موج تاب میخوریم وتاب میخوریم وتاب میخوریم..معلوم نیست کی غرق میشویم؟!معلوم نیست کی ناجی مان می آید و دستانمان را می گیرد؟معلوم نیست لایق هستیم که دستمانمان ،دستانش را حس کند یا نه؟آه.آه .آه.آه
اگر قرار است که ما به فجیع ترازاین برسیم معلوم نیست آخر عاقبتمان چه می شود!!؟؟بیایید با همین اوضاع حالت اضطرار را بفهمیم بیایید تا خودمان هم دراین موج غرق نشدیم دست به دعا برداریم..بیایید حالمان از این اوضاع بهم بخورد،بیایید خودمان دستانمان را زودتر بالا بگیریم تا مولایمان متوجه بشود ما منتظر یاری اش هستیم.
امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء..
کسی که آرامش را حس کرده باشد میفهمد که دنیا یعنی استرس..
امروز عمق وجودم را استرس گرفته است یک غمی درونم نهان است که اگر آشکارشود می شود یقین داشت که گریه های شدید با هق هق های پشت سرهم را در پیش دارد..
دستم راستم درد میکند ..انگار دارد میگوید ننویس دارد ضربه می زند و نمیگذارد آرام بگیرم..
نمیدانم چگونه میشود ازدست دنیا فرار کرد..
نمیدانم چگونه می شود فهمید که دیگه وقت مضطر شدن است..
نمی دانم چرا نمیفهمم!!؟؟
دلم برای دوستم گرفته است..
مشاور خوبی نیستم..درک خوبی هم ندارم..نمیدانم طرف مقابلم چه مرگی اش است..
چه حسی نسبت بمن دارد؟چرا اینقدر تحلیل رفته است؟حال وروزش خوب نیست!
حس میکنم من عامل تمام اتفاقات بد زندگی اش هستم... :(
دوستم دیگر توان جنگیدن ندارد..
باید هوایش را داشته باشم..
باید اخلاق نامربوط تخریب اطرافیان را ازخودم دور کنم..باید تشویقش کنم باید روی پاهایش باایستانمش(!)
دلم می خواد برویم به دوسال پیش..
طبقه دوم ساختمانی قدیمی..
دلش گرفته باشد ..غصه ام شده باشد بروم به پایش بنشینم و بگویم چه مرگت است؟بعد آرام آرام اشک بریزد بعد بیوفتد زمین زار بزند بعد بفهمم برای چه حالش خراب است بعد به پایش من هم زار بزنم بعد...آه..
بعضی گریه ها اونقدر لحظه دلچسبی را ثبت میکنند که دلت میخواهد هرچند وقت یکبار تکرار شود..دلم میخواد هی این خاطره را تکرار کنم..
دعا کنید برایم..
میخواهم کاری انجام بدهم ..
دعاکنید زندگی اش را داغون تر نکنم
یاعلی
حجت الاسلام سید ناصر موسوی لارگانی نائب رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس در گفت وگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجو، با اشاره به دومینوی تعطیلی کارخانه ها و کارگاه های تولیدی داخل، اظهار داشت: کارخانه هایی همچون ارج و آلومینیوم المهدی شرکت های بزرگی هستند که با سابقه طولانی و نیروهای زیاد فعالیت می کردند اما متاسفانه امروز به دلیل بی توجهی و بی تدبیری مسئولان باعث شده که بیشتر آنها یا کاملا تعطیل شوند یا با ظرفیت بسیار پایینی کار کنند.
وی افزود: یکی از دلایل بروز چنین مشکلاتی توجه بیش از حد دولت به بیرون از کشور بود. چشم امیدی که دولت به برجام بسته بود موجبات غفلت از مسائل داخلی کشور را فراهم کرذ. این در حالی است که دولت نتوانست به وعده هایی که پیرامون برجام به مردم داده بود عمل کند. حتی به خواسته های خودش نیز نرسید.
موسوی لارگانی تصریح کرد: یکی دیگر از دلایل مهم ورشکستگی این شرکت ها واردات بی رویه کالا است که به دست بعضی از افراد در داخل انجام می شود. از سوی دیگر مسئولان یا توان برخورد با آنها را ندارند و یا نمی خواهند. این در حالی است که علی رغم اینکه تاکیدات فراوان مقام معظم رهبری طی سال های گذشته بر حل مشکلات اقتصادی همچنان شاهد برجا ماندن این مسائل هستیم.
نائب رئیس کمیسیون اقتصادی تاکید کرد: به طور مثال اکنون در اصفهان شرکت پلی اکریل که یک شرکت مادر است و بیش از 40 شرکت دیگر مواد اولیه شان را از پلی اکریل تهیه می کنند تعطیل شده است و این مسئله مشکل اجتماعی بزرگی را به وجود آورده است. همچنین کارخانه کاشی نیلو و کاشی اصفهان با سابقه دیرینه و بسیاری دیگر از کارخانه های کاشی استان اصفهان تعطیل شده اند. اینها مواردی است که اغلب رسانه ای نشده اند مواردی که رسانه ای شده اند هم به دلیل روابط عمومی آن ها بوده است.
موسوی لارگانی یکی از مهم ترین نقاط ضعف مجلس را بی توجهی به وظیفه نظارتی آن برشمرد و تاکید کرد: در سه دوره ای که در مجلس حضور داشتم یکی از مهم ترین نقاط ضعف آن را کم رنگ بودن بخش نظارتی آن می دانم. مجلس قانون را تصویب می کند اما هیچ نظارتی بر اجرای قوانین ندارد که معتقدم اگر نظارت می کرد این مشکلات به وجود نمی آمد.
وی ادامه داد: در حال حاضر نزدیک به سه سال است که قانون رفع موانع تولید به تصویب رسیده است که در آن موارد بسیار زیادی وجود دارد که بسیاری از مشکلات را حل می کند. به طور مثال اگر بانک های ما بنگاه داری را تعطیل کنند و به رسالت بانکداری بپردازند همین مسئله باعث می شود که در شرکت های تولیدی و صنعتی داخل رونق ایجاد شود. یا ماده ۲۰ این قانون مشکلات بسیاری از صنعتگران ما که وام ارزی گرفته بودند حل می کرد، عملی نشده است.اینها مواردی است که اگر مجلس مصوبه خودش را پیگیری می کرد بسیاری از مشکلات برطرف می شد.
نائب رئیس کمیسیون اقتصادی در پایان خاطرنشان کرد: در حالی که مجلس دو وظیفه مهم قانون گذاری و نظارت دارد اما بیشتر کار قانون گذاری را انجام می دهد و به بعد نظارت کمتر توجه می کند. معتقدم این مسئله در هر سه دوره به چشم می خورد البته عدم توجه به این بعد در مجلس دهم ضعیف تر از دوره های قبل بوده است.
وارد شدی...با همان لبخند معصومانه ات...
با چادر زیبایت...
و به همه نشان دادی که...
چادر...ده ساله و بیست ساله نمیشناسد...
هر که عاشق باشد...سر میکند...
یتیم شدی...در سه چهار سالگی...
درست مثل حضرت رقیه(س)...
پهلوی مادرت تیر خورد...
درست مثل زهرای اطهر (س)...
پدرت جلوی چشمانت پر پر شد...
درست مثل حضرت سکینه(س)...
تو...
دختر یک شهیدی...
یکی از شهدای هسته ای...
تو آرمیتایی...
آرمیتا رضایی نژاد...
دختر داریوش رضایی نژاد...
آن شب...در صدا و سیما...جلوی دوربین...
لبخندتان به زیباییِ تمام این جمله حضرت زینب را نشان میداد
ما رأیتُ اِلّا جَمیلا..
چیزی جز زیبایی ندیدم...
بله ؛ آشکار است...
شهادت...
زیباست...
به زیبایی آغوش خداوند...
محکم بایست آرمیتای پدر..
چادرت را بر سرت نگهدار...
ایستاده بمان...
و راه پدرت را ادامه بده...
من نیز الگو میگیرم...
کسی را که شکیبایی نجات ندهد،بی تابی او را هلاک گرداند.
حکمت 189 (اخلاقی)
من سرم گرم گناه است
سرم داد بزن…
سینهات سخت به تنگ آمده،فریادبزن
کویریم
تو ای رود بیا
شیعه مظلوم تر از قبل شده زود بیا
اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
این کتاب را نوشتم که بگویم:
من زنده ام که فراموش نکنیم جنگ تحمیلی هشت ساله،جنگ دنیا با ایران بود و دفاع ما یک دفاع یک تنه بود. میگ و میراژهایی که بمب بر سر ما می ریختند هدیه ی شوروی و فرانسه بودند و مواد اولیه بمب های شیمیایی گاز خردل و سیانور، تحفه ی آلمان به رژیم بعث عراق بود. هواپیمای خبرچین آواکس و ناوهایی که نفت کش های عربستان و کویت را اسکورت می کردند،همه چشم روشنی آمریکا به صدام بود.
قسمتی از کتاب "من زنده ام" نوشته معصومه آباد
.
.
.
مطالعه این کتاب رو به همه دوستان پیشنهاد میکنم
راہ ڪــہ مــی روی سنــگریـــزہ هــای ڪوچـہ چنـد قـدم بہ دنبـال چــادر تـو مـی آینــد...
آن مقــدار اضـــافہ ی چــادرت ڪہ روی زمـــین ڪشیـــدہ می شــود، دســـت نوازشگری مهربــان بر سر زمیـــن است...
حــال اگر بــاد مخــالفی وزیـد، جـدی نگیـــر...
بگــذار بہ حســاب حسـادتش...
چادر مشڪی ات تمثال آسمان شب است... همان آسمان ساڪت شب ، با همان تموّج آرامش همیشگی اش...
خلاصہ بگویمت:
وَ جَعَلنَا اللَیلَ لِباساً
جرقه اش از وقتی زده شد که با هم رفتیم روسیه؛ بازدید موشک های فوق پیشرفته روسی.
گفتیم « فناوری موشک هایتان را میخواهیم.» خندیدند. گفتند «امکان نداره» گفت « ندید ، خودمون عینش رو می سازیم.» باز هم خندیدند ، بلندتر از دفعه قبل.
برگشتیم ایران. همه زورمان را زدیم، نتوانستیم نمونه اش را بسازیم. حسن رفت مشهد. سه روز متوسل شد به امام رضاـ علیه السلام ـ وقتی برگشت، حلقه مفقوده را پیدا کرده بود. دست به کار شدیم. ساختیمش، خیلی بهتر و پیشرفته تر از مدل روسی.
روزی دانشجوی جوانی برای مشورت اومد و گفت: میخام در دانشگاهمون کار فرهنگی بکنم،چه کار کنم بهتره؟ ازش پرسیدم: بلدی رخت و لباس بشویی؟ گفت: بله بلدم! اما این چه ربطی به کار فرهنگی داره؟!من میخام کار فرهنگی کنم! گفتم: حاضری لباس های هم اتاقیت رو توی خوابگاه بشویی؟ گفت: نه کار سختیه. بعد هم به شوخی ادامه داد : این جا که جبهه نیست تا ما از این جور ایثارگری ها بکنیم!گفتم: جبهه نیست ولی هم اتاقیت که آدم هست؟ تو برای آدم بودن اون چقدر ارزش قائلی؟!گفت: ممکنه بچه خوبی نباشه! گفتم: اتفاقا چون ممکنه بچه خوبی نباشه دارم این سوالا میپرسم! آیا قیمت آدم بودنش برای تو اینقدر هست که اگه یه وقت پیش اومد بتونی با آرامش و لذت، لباسش رو بشویی و بگی دارم لباس یک انسان رو میشویم؟! صادقانه گفت: نه من اینجوری نیستم.
صمیمانه گفتم: اگه یه انسان، حتی اینقدر پیش تو اهمیت نداره، چرا میخای برای هدایتش کارفرهنگی بکنی؟! به تو چه ربطی داره که نگران بهشت و جهنم مردم باشی؟! تو که آدما رو دوست نداری چیکار به سرنوشتشون داری؟!
حجت الاسلام علیرضا پناهیان
دختر ڪه باشے بهت میخندن اگه دلت شهادت بخواد...
ڪیا شهید میشن؟
-مدافعان حرم
-ڪسایی که تو عراق و سوریه باشن! . .والسلام!
دختر ڪه باشی بهت میگن اربعین کربلا رفتن صلاح نیست...
دختر که باشے هیئت و روضه رفتنت یه جور دیگه است...
دختر که باشے اگه روضه سنگین بخونن توی جمعے، دست و بالت بسته است برا سبک شدن...
دختر که باشے حسرت یه جاهایے تنهایی رفتن مے مونه رو دلت...
اصلا یه چیزایی برا دخترا همیشه حسرت میمونه..
اما...
دختر که باشی {اونم از نوع زهراییش}
وارث ارثیه مادری...
و روزی مفتخر میشے به رسالت شریف مادری...
مادرے که در دامنش
قاسم سلیمانی ها
احمدی روشن ها
و محمدرضا دهقان ها
رو تربیت میکنه...
اخه شنیدی که میگن
"از دامن زن مرد به معراج میرسه
عیدهایمان بو می دهند
بوی توپ،
بوی کاغدرنگی،
بوی تند ماهی دودی،
بوی اسکناس تانخورده ی لای کتاب...
کاش
جای همه این ها،
بوی گل نرگس می آمد...
بوی تو!
یا صاحب الزمان
غم های یک دختر مذهبی ...
آقا قبول ما دختریم...
آقا قبول شهید نمی شویم ...
آقا قبول نمی گذارند تفنگ دستمان بگیریم و برویم مدافع حرم حضرت عشق (س) شویم ...
آقا قبول راه شهادت برایمان بسته شده....
قبول ....
همه را در اوج ناامیدی قبول کردیم ....
آری اشک میریزیم چون نمی توانیم ابراهیم باشیم نمی توانیم محمد هادی باشیم نمی توانیم علی باشیم ....
آری نمی توانیم .... هرکاری میخواهیم بکنیم می گویند شما دخترید توان کافی را ندارید ...
هروقت خواستیم تنها برویم گفتند دختر نباید تنها جایی بره ...
هروقت خواستیم خلوت کنیم نگذاشتند...
پس چگونه شبیه ابراهیم هادی و هادی ذوالفقاری و علی خلیلی شویم ⁉️
بنشینیم و فقط درس بخوانیم و آرزوی شهادت کنیم ؟
نمی شود به والله نمی شود .....
شهدا بیابید بگویید این دختران دلسوخته چه کنند ؟
چه کنند در این آشفته بازار فساد و بی حجابی و تنهایی مهدی فاطمه ؟
جوابم را شهدا دادند....
از شهدا به دختران محجبه ایران
قبول
هرکاری خواستید بکنید به یاد مهدی فاطمه باشید آن وقت خود به خود عزیز دل مهدی فاطمه می شویدآن وقت است که دیگر طاقت ماندن در دنیایی که بوی گناه را می دهد نخواهید داشت ...
آن وقت است که وقت شهادت است ...
آن وقت می فهمید که راه شهادت برای هیچ کس بسته نیست ...
آن وقت مسیر شهادت برایتان باز میشود حتی اگر دختر باشید ...
فقط اخلاص و نگاه مهدی فاطمه را درنظر بگیرید ....
در نبود ما پشت حضرت مهدی (عج) را خالی نکنید ....
یقه تان را میگیریم اگر ولایت فقیه را تنها بگذارید...
آری دختران شهید نگویید شهید نمی شویم میشود میشود ....
هنوز هم میشود...
و شهادتی دخترانه را رقم میزند چادر...
خدایا
چگونه سر بالا بگیرم و به درگاهت بیایم و بگویم :
الهی العفو ... که عفو و بخششت را می طلبم
اما باز هم جلوی نفسم را نمی گیرم !
چگونه شرمسارت نباشم، در حالیکه هر چه جور و جفا از من می بینی
باز هم رشته ی مهر و دوستی ات را نمی گسلی و رهایم نمی کنی؟
چگونه ادعای بندگی کنم، در حالیکه خود می دانم عبد تو نبودم و بنده ی نفس بودم؟
اما مهربان خالقم ...
تنها چیزی که می توانم بگویم این است که با همه ی شرمندگی هایم ادعا می کنم که بنده ی تو هستم
و تنها کلامی برایت بگویم که نکند عمر به سر آید و این کلام را نگفته باشم :
خدای من ، ساده بگویم دوستت دارم...
بزرگی میگفت:
یک وقت،جلوی شما یک سبد سیب می آورند. شما اول برای کناری تان برمی دارید،دوباره بعدی را به نفر بعدی می دهید...
دقت کنید! تا زمانی که برای دیگران برمیدارید، سبد مقابل شما می ماند، ولی حالا تصور کنید. همان اول برای خود بردارید؛ میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد!
نعمت های خدا اینطور است،با بخشش، سبد را مقابل خود نگه دارید.
خیلی خوبه یک همچین موقعیی خسته کوفته ازحرم برسی وبه امید این بخوابی که فردا صبح قبل اذان حرم باشی تا اون بوی سیب به مشامت برسه..(گفتم سیب ..یعنی میشه منم برم کربلا؟)
خوبه که هدف خوابیدنت ودلیل خوابیدنت حرم باشه ..
نه مثل من که خوابم نمیاد وفقط برای اینکه یک "شو"نبینم باید بزور خودمو بخوابونم..
عید مون را خراب نکنید ..ما برنامه داریم برای شروع سالمون..
...
یادمون باشه دیگه نگیم مسئولین رسیدگی کنند(اگه میخواستن میکردن) ..خودمون بیاییم توی میدون..یادمون باشه امسال باید به هدف آقامون برسیم واقتصادمون را مقاومتی کنیم..
یادمون باشه که محصولی که داخل کشور داریم دوباره از خارج وارد نکنیم واگرشد استفاده نکنیم.قرار نیست ما بااقتصاد ضربه بخوریم همانطور که با هیچ یک از حیله های دشمن ضربه نخوردیم..
برای ظهور دعا کنیم.
سال نو مبارک
امیدوارم امسال براتون احسن تقدیر بخوره
میدونید که احسن فقط با امام مون تحقق پیدا میکنه..
دعا کنید..
من که سال تحویل اونقدر توی بهت بودم که فقط دلم میخواست گریه کنم اصلا نمیدونم دعاکردم یا نه؟!!
...
پ.ن:ولی من نمیدونم ما الان توی پارسالیم یا امسال؟
30ام مگه مال اسفند نیست؟
الان این لحظات بعداز ساعت 2ظهررا بهش میگن پسا سی ام؟یا پسا پارسال؟
دلم میخواد غر بزنم غررررررر
کاش یه آدم با اعصاب پیدا میشد ومینشست جلوی من ومن تمام آنچه که دراین دلم جمع کرده ام را یکباره هوار میکردم روی سرش..
من لازم دارم ساعتی باشد تا من آزادانه غربزنم بدون اینکه به کسی بر بخورد و عصبانی بشود..
غر بزنم از اینکه تازه فهمیدم فردا ظهر سال تحویل است وتا چند ساعتی پیش فکر میکردم سه شنبه ظهر عید است
ازاینکه نصف بیشتر کارهای خانه مانده است
ازاینکه هیچ کس با من همکاری نمیکند و من همیشه باید درحسرت گروهی فوق العاده بمانم.
ازاینکه دلم کار تشکیلاتی میخواهد
ازاینکه این تلویزیون بیشعور همش وقتم را میگیرد و نگاهم را سطحی می کند.
دلممممم میخواد هوااااار بکشم از دست این فکر وخیال دنیایی..
یک کسی پیداشود بیاید بمن بگووید بالای چشمم آبروست تا نصفش کنم ،خفه اش کنم، له اش کنم..
چرا عید به این زودی رسید!!
چرا زبانم به 96نمیچرخد؟
براے تو مینویسم...با غیرت...
براے تویے ڪہ سوغاتے ڪودڪت از سوریہ ، یک تابوت سبز و سفید و قرمز شد...
تویے ڪہ همسرت میدانست عشقے بالاتر دارے...عشقے والاتر دارے...میدانست عاشق عمہ زینبـ(س)ـ هستے...
و سپرد تو را...بہ دستان پر مهر بے بے...
تو اے مرد با غیرت...میدانے؟
وقتے بند پوتینت را میبندے و پا میگذارے بر دلت...همانجا...همان موقع...میشود روز بلاگردان شدن...میشود روز فدایے شدن...آن هم فدایے دختر مولا امیرالمؤمنین(ع)..
ببخش اگر این روزها...خیلی ها خونت را نادیده میگیرند و میگویند...(رفت که رفت...پول خوبے گیرش آمد)...
نمیدانند...بوسیدن روے ماه فرزندت برای آخرین بار...دست تڪان دادن هاے پر از نگرانے...و اشڪ هاے مادر و همسرت بر سر تابوت...چه قیمت هستند؟
نمیدانند...
خودت به بزرگے خودت ببخش...
سلام ما را به بی بی برسان...
اے مدافع حرم...
یا رسول الله اجازه می خواهم تا کمی راحت با شما سخن بگویم
شنیده ام هر چه کشیده اید در این 23 سال،
از هر چه همه ی انبیاءِ دیگر کشیده اند، سخت تر بوده است.
در بین این 23 سال، یکی از پیام هایی که آورده اید،
پیام"جلابیب"بوده است.
سوره احزاب آیه 59
آقاجان!مدت ها گذشته از زمان نزول این آیه،
و از این طرف، به تازگی و شاید برای اولین بار،
امت شما اینچنین مستقل و مغرور در دنیا قد علم کرده
و ندای "اسلام" سر می دهد
اما مولا، نمی دانید چه آشفته بازاری است در این امت.
دیگر "دردِ دین" را نمی شود در صورت های این امت دید
یا رسول الله، در این امت جدیداً آمر به معروف را میزنند
چون پیام شما را لبیک گفته.
چون خواسته حجاب در این امت
از "روسریِ رویِ سر"، به "دورِ گردنی" تبدیل نشود.
بهش میگن عارفه ولی من میگم دوتا چال یک لبخند بزرگ
مثل این قلب حبابی هاست وقتی می ترکه پراز قلب های کوچک وخوشکله..البته ترکیدنش ازغم وغصه نیست ازشادی بیش از حدشه..
اسفند ماهی است و عجب ماهی بدنیا اومده..به به!!ته تغاری!!!!
خلاصه اینکه تولدت مبارک دوتاچال یک لبخند بزررررگ
ان شاالله تولد 18سالگی ات.
سلام.
یکی یکی کلاس ها داره تعطیل میشه..
تعطیلی بعضی هاشون راحتیه جونه بعضی هاشون عذاب روح..
امروز یکی ازکلاس هامون که فوق العاده خوب و باحال بود تموم شد وکلی خاطره باقی گذاشت..
وفهمیدم، بودن توی این کلاس چقدر من رو تغییر داده..
پس ،میخوام این روز را اختصاص بدم به تشکر کردن از همه ی اونایی که امسال باعث موفقیت وتغییر مثبت من شدند.
از خانواده و اساتید ام.
از سید،از دوتاچال یک لبخند بزرگ،از عاطفه،از حاج احمد(داره میره اردوجهادی برای شهادتش دعاکنید)،از استاد رحمانی،از استاد رضوانی(که متوجه ام ساختند هیچی علم ندارم از بس دانا بودند)،از استاد وحدت (که ای کاش سال آینده حداقل براشون یکم جبران کنم)از خانم زراعتی که هنوزحرص من را میخورند(البته شاید دیگه نخورند).از خانم حسینی (که سعی کردند من را نصحیت کنند وباعث پند گرفتن من بشند که نشد)،ازهمه ی اونایی که الان یادم نیست وخیلی زحمت کشیدند هم ،تشکر میکنم.
البته این میتونه یک چالش بشه.
من @فدایی سید علی و @گرنگاهی بماکندزهرا را به چالش تشکر دعوت می کنم
(من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق)
بندهاے پوتین اش رامحڪم بست وسرش رابالا گرفت.
دخترڪ پنج سالہ وبانمڪش،همراہ با ڪلاہ ارتشے اش بہ سمتش دویدو پریددر آغوش امن پدر.لبخندے نثار چهرہ ے پاڪ ومعصومش ڪرد ڪہ با چشمان درشتش بہ پدرش خیرہ شدو بابغض گفت:
-بابایے،من آخر نفهمیدم ڪجا میخواے برے!
لبخندش عمیق تر شد:
-نازنینہ بابا،بهت ڪہ گفتم،دارم میرم پیش خانم زینب
همونطور ڪہ باانگشتاے دستش بازے مے ڪرد،پرسید:
-عمہ زینب ڪجاست؟چرا من و مامان نمے تونیم بیایم باهات؟منم دوست دارم برم پیش عمہ.چرا تهناتهنامیرے؟!
همسرش،دخترڪش را ازبغلش بیرون آوردو مهربون گفت:
-چہ قدر ازبابات سوال مے پرسے!بزار برہ دیرش شد.
نگاهے بہ همسرش انداخت...
خودش مے دانست ڪہ شاید دیگر دخترپنج سالہ اش را نبیند،مے دانست ڪہ دیگرهمسرش را نمیبند تا شیرین زبانے ڪندوخاطرات پاسگاہ را برایش تعریف ڪند.بہ خوبے مے دانست ڪہ دیگر نمے تواند با گرماے خانوادہ اش سرماے دنیارا تحمل ڪند...مے دانست ڪہ دلش براے خندہ هاے دوفرشتہ ے مقابلش پرخواهد زد...
اما دلش قرص بود!دل بے تابش بہ دل بے بے زینب قرص ومحڪم بود.او سنگر را رها نمے ڪرد!تاآخر پاے قول و قرارش وایمیستاد وتاپاے جان نگهبان خیمہ ے عمہ میماند!
آهے ڪشیدوسر خم ڪردتا گونہ هاے سرخ وبرجستہ ے دخترش را بوسہ بزند.بوسہ ے شیرین پدرڪہ برگونہ هایش نشست،چشمانش را بالذت بست وگردن پدرش را با دودست ڪوچڪ وتپلش دربندگرفت وبوسہ ے محڪم وطولانے اے بہ چهرہ اش هدیہ ڪرد.
وقتے دخترڪ چشمانش را باز ڪرد،باصداے گرفتہ اے گفت:
-بابا سوغاتے ام میارے برام؟
لبخند دلنشین و بازوبستہ شدن پلڪهاے پدر،آنقدر خوشحالش ڪرد ڪہ باصداے بلندے خداحافظے ڪردو بہ اتاقش رفت تا بخوابد.
مردخانہ، باخندہ ے تلخے ڪہ برلب داشت،رفتن دخترش را تماشا ڪرد.ڪلاهش را روے سرش گذاشت وساڪش را در دست گرفت ڪہ ناگهان چشمانش بہ دوگوے لغزندہ افتاد.
همدم زندگے اش،درحال سرڪوپ ڪردن بغضے بود ڪہ سدراہ گلویش شدہ بود!
لبخند اطمینان بخشے بہ بانوے خانہ زدو درگوشش زمزمہ ڪرد:
- وقتے تهش رو میدونے چراچشماے خشگلت رو بارونے مے ڪنے؟خانم من ڪہ گریہ نمیڪنہ!سرتوبالا بگیر...بہ خودت افتخار ڪن ڪہ چشم بے بے روے ماست...دعاڪن برام،دعاڪن بے بے قبولم ڪنہ.اون وقتہ ڪہ تمام این غصہ ها ازدلامون پرمیڪشن ومیرن.
نگاہ بارانے اش را بہ چشمان مرد زندگے اش دوخت وپر بغض زمزمہ ڪرد:
-دلم برات تنگ میشہ...خیلے!
زمزمہ وار گفت:
-من خیلے بیشتر...
وقتے پارہ تنش از در خانہ خارج شد،اشڪ هایش سرازیرشدو همراہ با هق هق خفیفے زمزمہ ڪرد:
-توام جز فداییان عمہ سادات شدے...
《منم باید برم آرہ برم سرم برہ!
نزارم هیچ حرومے طرف حرم برہ...
یہ روزیم میاد نفس آخرم برہ...
پنج ماهے از رفتن همسرش مے گذشت واو تنها توانستہ بود 2بار باهاش همڪلام شود ڪہ بیشتردخترڪش مشغول حرف زدن با شوهرش میشد!
همان طورڪہ باتسبیح صلوات مے فرستادو دهانش را معطر مے ڪرد، روے مبل نشست ونازنین را صدازد.نازنین باعجلہ بہ سمت مادرش آمد:
-جونم مامانے؟
دلش از صداے بچگانہ ے دخترڪ غنج رفتوباانگشت اشارہ ڪرد تا روے پایش بنشیند. نازنین ڪہ روے پاهایش جاگرفت،شروع بہ نازڪردن موهاے خرمایے اش ڪرد:
-داشتے چے ڪارمے ڪردے خشگلم؟
باذوق وشوق جواب داد:
-داشتم براے بابانقاشے مے ڪشیدم.میخوام هروقت اومد بهش نشون بدم تاڪلے خوشحال بشہ.
چشمان مادر،محزون شد!در این چند ماهہ تنها مسڪن قلبش،خدا بود...چہ قدر سرنماز دعا مے ڪردواشڪ مے ریخت.چہ قدر از بے بے مے خواست تا هواے شوهرش را داشتہ باشد تا مبادا دخترڪش از داشتن پشتیبان بزرگے چون پدر محروم شود...
اما دودل بود!نمے دانست بہ نداے قلب خویش گوش دهد یابراے آخرت همسرش دعاڪند.
همسرے ڪہ عاشقانہ آمادہ ے دفاع از بانوے دمشق بودو هست وخواهدبود.
باصداے زنگ تلفن📞بہ خود آمد.بافڪراینڪہ شاید خبرے از نیمہ ے زندگے اش شدہ باشد،نازنین را روے مبل رهاڪرد وسراسیمہ بہ سمت تلفن رفت ونفس نفس زنان جواب داد:🙄
-ا...الو؟؟
با صداے مرد غریبہ دنیاروے سرش آوار شد:
-سلام خانم،منزل جناب...
نازنین شاهد تڪ تڪ صحنہ هاے روبہ رویش بود. شاهد لحظہ اے ڪہ مادرش ناباورانہ بہ دیوار سفید روبہ رو خیرہ شدہ بودو بالڪنت اسم همسرش را زیرلب زمزمہ مے ڪرد...او زمانے را ڪہ تلفن از دست مادر افتادو اشڪ پهناے صورتش را پوشاندہ بود،دید...نازنین زجہ هاوگریہ هاے زیادے را دید اما دلیلش را نمے دانست!
دخترڪ قصہ ے ما نمے دانست چرا مادرش مانند نوزادان بے تابے میڪندو مے گرید!
امااین دخترڪ بالاخرہ مے فهمد ڪہ چہ شد،میفهمد ڪہ آن شب بہ مادرش چہ گذشت...او فهمیدڪہ چراچشمان مادر همیشہ نمناڪ وسرخ است...
نازنینہ پدرش،هنگامے ڪہ سوغاتے اش را دریافت ڪرد تمام این جریان را فهمید...سوغاتے اے ڪہ بوے خاڪ وباروت مے داد...بوے خون وشجاعت...بوے پدرش...
واز آن لحظہ بود ڪہ گردنبند یازینب پدر،همیشہ برگردن دخترڪ بود تاآن بوے ناب سرتاپایش را عطراگین سازد..
حضرت آیتالله خامنهای: «گیاه و درخت، مایهی برکت زندگی بشر است؛ منتها ما باید قدر اینها را بدانیم؛ اینکه مثلاً بنده یک نهال اینجا غرس کنم و مثلاً چند هزار نهال غرس بشود، [امّا] از آن طرف به جنگلهای ما تهاجم بشود یا به باغهای قدیمی ما تهاجم بشود، این خلاف مصلحت است.» ۱۳۹۴/۱۲/۱۸
حکمت 72 رابطه دنیا و انسان (اخلاقی،علمی)
امام علی (ع)می فرمایند:دنیا بدن ها را فرسوده، و آرزوها را تازه می کند، مرگ را نزدیک و خواسته ها را دور و دراز می سازد، کسی که به آن دست یافت خسته می شود، و آن که به دنیا نرسید رنج می برد.
پر مخاطبند ..هنرش را دارند نوش جانشان..
می آیند میگویند فروشنده اسکار گرفت وچشم دلواپسان در آمد..
آه حیف اسمت که ترین هم گذاشتی برایش..
پس فردا،با همین اسکار وقتی کوبیدن در سرت و اسیرت کردن ،ببین چشم چه کسی درمی آید !
ببین چه کسی می سوزد ...
ما ،که نگران امثال تو هستیم و حرص بزرگ شدن بی موقع ات(بدون رشد)رامی خوریم یاشما؟
اصلا غرب خوب، ایران و انقلاب بد!تو کجای این دعوایی؟سنگ یه مشت بلانسبت آدم را به سینه میزنی که درکارخودشان مانده اند؟!چه سودی بدست می آوری؟
حالابیا بگو هرکسی را در قبر خودش می خوابانند..
بدبختی مان این است که همه در گور دسته جمعی میخوابیم وقتی ایران ،ایران نباشد.
قبرشخصی مال وقت امنیته..مال وقتیه که امثال تو به دشمن گرا ندهند.
درسته زیرپاهای خودت رو داری سوراخ میکنی ولی همه غرق میشیم..
یاعلی (علیه السلام)برس بداد این علی.
حضرت فاطمه سلام الله علیها:
«الگوی تمام عیار یار و مدافع امام زمانش بود»
دختر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله مصمم برای شهادت در تکلیفی الهی، در دفاع از امام زمانش و برای برپایی امامت و زنده کردن غدیر خم در برابر مهاجمان محکم ایستاده بود، درب خانه را آتش زدند و درب نیم سوخته را بر اندام او کوبیدند در بین در و دیوار و با ضربتهای وحشتناک محسن او را شهید کردند و حضرت تا وقتی بیهوش نشده بود و به زمین نیافتاده بود دفاع را ادامه می داد هر بار که آن بزرگ بانوی جهانیان، امام را به سوی خود میکشید دهها نفر از روبهان سیاه دل بر زمین میریختند و آبروی سردمداران سقیفه یکجا لگد مال میشد، که چطور یک زن در برابر هزاران مهاجم، چون شیر بایستد و امام خود را از دست آن همه از مهاجمان بیپروا نجات دهد.
و تا شنید که امام زمان او را به زور به سوی مسجد میکشانند با همه ی دردهای شدیدی که یک زن، پس از سقط جنین دارد، آنهم سقط جنینی که با ضربت و فشار باشد که قابل تحمل نیست، چادر بر سر کرد و تکیه به حضرت مجتبی داد و با سرعت خود را به امام رساند و در میان دیدگان حیرت زده ی دوست و دشمن، بی تفاوت و منافق دامن امام را گرفت و مانع بردن امام به مسجد شد.
الا لعنت الله علی قوم الظالمین
و تو اى شیعه!
اینک در احوال خود بیندیش و ببین تا این لحظه تو براى إمام زمانت چه خدمتی کرده ای؟؟
سلام.
حرم باشی و حدیث کساباشد و روضه ی مادر
هواگرفته باشد وشلوغی عجیبی دورت موج بزند
تورا یاد چه می اندازد الا غریبی علی (علیه السلام)وتلاش های فاطمه (سلام الله)برای ولایت؟!
آه خدا نکند این ماجرا بازهم تکرار شود؟
🔹➖➖➖➖🌷➖➖➖➖🔹
بہ #بهشتـــــ_ﺯﻫـــــﺮﺍ مے ﺭﻭﻡ🌷
بہ قطعہ ے ﺷﻬـــــﺪﺍ...
ﺍﺯ ﮐـﻨﺎﺭ ﻋــﮑﺲ ﻫﺎے
ﺁﻧـﻬﺎ ﻋﺒـــﻮﺭ مےکنــــم
ﭼــﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺭﻭے ﺳـــﺮﻡ
ﻣﺤــﮑﻢ ﻣﯿﮑـﻨﻢ
ﻭ ﺯﯾـﺮ لبـــ مےﮔـﻮﯾـــﻢ ....
ﺑـﺮﺍﺩﺭﻡ
ﺩﺷـــﻤﻦ سینہ ﺍتــــ ﺭﺍ ﻧﺸﺎنہ ﮔـــﺮفتـــــ
ﻭ ﺍسلحہﺍتــــ ﺭﺍ ﺑـﺮ ﺯﻣﯿـــﻦ ﺍﻧـﺪﺍختـــــ
ﺍﻣـــﺎ ﻣــﻦ
ﺗـﺎ ﺯﻣـﺎنے کہ ﺯﻧـﺪﻩ ﺍﻡ
ﻧﻤﯿـــﮕﺬﺍﺭﻡ ﺩﺷـﻤﻦ ﺍﻓـــﮑﺎﺭﻡ
ﺭﺍﻧﺸﺎنہ ﺑﮕﯿــــﺮﺩ
ﻭ ﭼـــﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺑــﺮ ﺯﻣﯿـــــﻦ ﺍﻧـﺪﺍﺯﺩ✋
👌🏼یـــــــ❗️ــــک تلنــــــ⚠️ـــــگر
💔مولای غریبم
😔گذشت"جمعه ها" ولی دعای مانگرفت
😔دعاکه نه، بگو"ادعای" ما نگرفت
🔆خداوندا!ببخش گناهانی که"بلای" طولانی شدن غیبت رابرما نازل کرد
✨خدوندا!
ببخش گناهانی که نعمت "ظهور"را ازماگرفت
🌟خداوندا!
ببخش گناهانی که،دعا ی تعجیل"فرج" راحبس نمود
💫خداوندا!
بحق حضرت زهرا(س) ببخش همه گناهانی که"مانع ظهور"پسرفاطمه است
⚜اللهم"بحق الزهرا"(س)عجل لولیک الفرج⚜
#دلنوشتہ
❤✨
هــمــۂ مــا در غــمــے شــریــڪــیــم...😔
غمے ست بہ نام انتظار...
ڪہ سالها منتظر منتقم خون مادرمان هستیم...
مادرمان حضرت زهرا (س)...❤
آنگاه ڪہ درد را بہ جان خرید...
و بین در و دیوار ماند...
و فداے امام زمانش شد...
ڪہ مبادا چادر از سرش بیفتد...
مبادا دختران بے چادر شوند...
😞
مادر جان!
مے بینید؟
هیچ ڪس مشتاق زیارت قبر بے نشان شما نیست...
نیست مادر جان نیست...😭
اگر بود...
پسر دردانہ تان اینقدر غریب نمے ماند...😔
اگر بود...
دختران سرزمینم اینقدر راحت چادر از سرشان نمے افتاد...😔
فدا شدے ولے وقیحانہ چادر انداختند...
فدا شدے ولے انگار نه انگار...
مولاتے❤!
ناراحت نشوید...
ولے ڪسے مشتاق نیست...
و غم ما از همین جا شروع میشود...
فاطمه(س) گفت:
ـ حَسَنم، بیا مادر! سر و رویت را شستشو دهم!
.
مادر، آب بر سر و روی حسن(ع) ریخت. ناگهان چشمهای مادر پر از اشک شد. گویی این اشک است که به جای آب بر سر و صورت حسن(ع) می نشیند. حسن(ع) چشمان معصوم و دلربایش را به چشمان پر از اشک مادر دوخت. مادر نیز نگاه خسته اش را در نگاه او امتداد داد. آه از نهاد فاطمه(س) برخاست. در چشمان زیبای حسنش آینده ها را می دید. او را می دید، که در میان امت جد خود غریب و تنهاست. دریای حلم و بزرگواری و بخشش بود، اما در حلقه دوستانش نیز، در زیر جامه خود، زره می پوشید. و هنگامی که نگاه فاطمه(س) به تشت افتاد، به یاد روزی افتاد، که حسنش دل تشت را رنگین و کبود می کرد.
ـ حسینم، میوه دلم، بیا نزدیک تر!
گِل سرشوی بر سرش مالید و آب بر سر و صورت او ریخت؛ دستش که خنکای آب را احساس کرد، قلبش تکان خورد. سینه اش جوشید و نزدیک بود، خون بگرید. آب را بر سر و صورت حسین(ع) می ریخت، اما می دانست، که در آینده ای نه چندان دور، حسین و کودکانش، در صحرای خشک و تفتیده کربلا، در آرزوی قطره ای از آن، لحظات را به التهاب می گذرانند. فاطمه(س) فریاد العطش کودکان را در میان شرشر آبها می شنید؛ پیکر قطعه قطعه حسینش را در بلورهای کوچک آب، مشاهده می کرد و می دانست چندی دیگر از بهشت باید به کربلا برود و در برابر پیکر غرق به خون حسینش، بنشیند و برخیزد و از ژرفای وجودش فریاد برآورد:
.
ـ عزیز دل مادر...حسین
یه موتور گازی داشت
که هرروز صبح و عصر سوارش میشد
و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر ...
که پشت همین موتور نشسته بود
و میرفت❗️
رسید به چراغ قرمز .
ترمز زد و ایستاد ‼️
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و موتور رو زد رو جک 🎈
و رفت بالای موتور و فریاد زد :
الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب
اشهد ان لا اله الا الله ...
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂
و متلک مینداخت😒
و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳
که این مجید چش شُدِه⁉️
قاطی کرده چرا⁉️
خلاصه چراغ سبز شد
و ماشینا راه افتادن🚗
و رفتن .
آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟
چطور شد یهو ❓
حالتون خُب بود که ❗️
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀
و گفت :
"مگه متوجه نشدید ؟ 😏
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖
و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒
من دیدم
تو روز روشن
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه .
به خودم گفتم چکار کنم❓
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه .
دیدم این بهترین کاره !
همین‼️✌️
.
.
برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین
بلوف آمریکاییها دربارهی جنگ نظامی
آیا واقعا همانگونه است که مقامات آمریکایی و اروپایی ترسیم کردهاند؟ آیا به راستی، گزینهی نظامی، در دستور کار مسئولین آمریکا قرار داشته و دارد؟
با اندک تأمل پیرامون تحلیلهایی که در اینباره، در رسانههای بینالمللی منتشر شده است، به خوبی میتوان دریافت که این موضوع، بلوفی بیش نیست. آنچنانکه وبسایت الجزیره در اینباره نوشت: «عمق قدرت استراتژیک ایران در منطقه و فقدان حمایت بینالمللی از حمله به ایران، با پیامدهای فاجعهباری که خواهد داشت، ترامپ و تیمش را از رویارویی نظامی با این کشور دور نگه خواهد داشت... از سوی دیگر، افکار عمومی آمریکا تحمل درگیری نظامی با ایران و فرو رفتن در باتلاقی دیگر را ندارد؛ باتلاقی که حمله به عراق و افغانستان در برابر آن، مثل قدم زدن در پارک است.»
همچنین در گزارش موسوم به گزارش راهبردی شاخص قدرت نظامی آمریکا در سال ۲۰۱۵، به بررسی وضعیت قدرت نظامی این کشور پرداخته شده و توان ارتش آمریکا از لحاظ ظرفیت و قابلیت در سطحی پایینتر از سطح متوسط «جزئی» قرار دارد.۳ در این گزارش چنین آمده است: «ارتش آمریکا جهت انجام فعالیتهایی فراتر از این [یک منازعه منطقهای جدید] با مشکلاتی روبهرو خواهد شد و مطمئناً از تجهیزات کافی جهت پرداختن تقریباً همزمان به دو رویداد منطقهای عمده برخوردار نیست. کاهش مداوم منابع مالی و متعاقباً تنزل نیروی نظامی باعث شده تا این نیرو تحت فشارهای چشمگیری قرار گیرد. فرآیندهای اساسی نگهداری و تعمیر به تعویق افتادهاند؛ واحدهای کمتری (عمدتاً پلتفرمهای نیروی دریایی و نیروهای عملیات ویژه) در معرض فرآیند استقرار عملیاتی چرخشی و طولانیمدتتر قرار میگیرند، مهلت استفاده از تجهیزات قدیمی تمدید میشود.»
موضوع دیگر، مسئله ضعف و ناتوانی اقتصادی این کشور برای شروع جنگی دیگر است. چند صباحی پیش، «جفری لیکر»، از مسئولان عالیرتبهی بانک مرکزی آمریکا در سخنرانی خود گفت: «در حالیکه سه سال پیش رشد اقتصادی آمریکا از سر گرفته شد، امروز بار دیگر با کندی رشد اقتصاد کشور روبرو هستیم و نرخ بیکاری نیز در کشور در حال افزایش است. این مشکلات را میتوان تا اندازهای ناشی از عدم موازنههای اساسی دانست که در سالهای اخیر در اقتصاد کشور اصلاح نشده است.»
www.khamenei.ir
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛ در پی قهرمانی تیم ملی کشتی آزاد در جام جهانی، یکی از اعضای دفتر رهبر معظم انقلاب اسلامی، امروز طی تماسی تلفنی با رسول خادم، رئیس فدراسیون کشتی، پیام تشکرآمیز حضرت آیتالله خامنهای را به مجموعه فدراسیون کشتی ابلاغ کردند.
رهبر معظم انقلاب از زحمات مسئولان فدراسیون کشتی، مربیان و قهرمانان تیم ملی در راه کسب عنوان قهرمانی در مسابقات جام جهانی کشتی آزاد در کرمانشاه و کسب افتخار برای مردم عزیز ایران تشکر نمودند.
عاشقانه ترین زندگی رو نه باید از لیلی و مجنون یاد گرفت نه شیرین وفرهاد و نه هیچ داستان دیگه ای چون عاشقانه هایی ازجنس نرسیدن بودند..
عاشقانه ترین زندگی را باید از حضرت علی وزهرا علیهاالسلام یادگرفت .
.
.
بانو لحظه ی آخره که دنیا ازوجود نازنینش برکت داره ودر بستربیماری افتاده وروبه قبله است ..
حسنین خبرمیرسونند به پدر..
علی علیه السلام چندین بار زمین میوفتند..
وقتی که آقای عالم میرسه برسر بالین بانویش و هرچه زهرا خودش را صدا میزند جوابی نمی شنود
وقتی که دیگر امید اولین امام تمام میشود و میگوید زهرا چشماتو بازکن منم علی اونی که هنوز سلام نکرده در را به روم می بندند منم علی همون که حقم رو گرفتند ..منم علی همون که...
وحضرت زهرا سلام الله علیه برای مظلومیت امامش هم که شده چشمانش را باز میکند..
این بهترین عاشقانه ی تاریخ است
این موثر ترین عاشقانه ی تاریخ است
این درام ترین عاشقانه تاریخ است...
این عاشقانه جای دارداز غمش موهایت سفیدشود.
فردای این کشور متعلق به شما نوجوانان است؛ شماها هستید که این کشور و این ملت را و این حرکت را و این تاریخ را اداره خواهید کرد؛ خودتان را برای آن روز آماده کنید.
گفتم شما همینجا بنشینید و تکان نخورید!
رهبرنقلاب: در مسجدی که بنده نماز میخواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل #مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند. در همان سالها پوستینهای وارونه مد شده بود و جوانان خیلی اهل مد آن را میپوشیدند. یک روز دیدم جوانی که از این پوستینهای وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجادۀ من نشسته است؛ یک حاجی محترم بازاری هم که مرد خیلی فهمیده ای بود و من خیلی خوشم میآمد که او در #صف_اول مینشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزی در گوشش گفت و این #جوان یکباره مضطرب شد. برگشتم به آن حاجی محترم گفتم چه گفتی؟ به جای او جوان گفت چیزی نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همینجا بنشینید و تکان نخورید! گفتم حاجی! چرا میگویی این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم میتواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند... با #اخلاق، سراغ این جوانان و دلها و روحها و ورای قالبهاشان بروید؛ آن وقت #تبلیغ انجام خواهد شد.
۱۳۷۶/۳/۲۶
رهبرانقلاب: فاطمه زهرا سلاماللهعلیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور،
مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آنجا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها» -مادر پدرش- است. ٧٧/٢/٧
♥️رهبرانقلاب: قبل از ظهور مهدی موعود، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان می شوند. در کورههای آزمایش وارد می شوند و سربلند بیرون میآیند. 70/11/30
عجب!
بله واقعا عجب داره دوستی زنگ بزنه و فقط قصدش احوال پرسی باشه .
امشب شب پر زنگی بود.
یکی درمیون به من و مامانم زنگ میزدند.
دوستان قبلی ..
فامیل هایی که بخاطردوری خیلی وقت بود باهم صحبت نکرده بودیم ...
وهمسایگان خیلی پیشین...
چه شد امشب اینگونه شده ویادمان افتادند الله اعلم..!!
مهم این است که یادمان بودند...
دوستان قدیمی را بسیار دوست دارم...
شکر
برادران و خواهرانم بدانید توطئه ها و دسیسه های منافقانه ای در کار است
که اسلام و رهبری انقلاب را تضعیف کند.بدانید انقلاب کردن کار ساده ای
است و مهم پاسداری از این انقلاب است. شاید انروز اقتضا کند که اسلحه
به دست بگیریم و از انقلاب حفاظت کنیم اما مسلم بدانید فردا حراست از
انقلاب به اسلحه نیازی ندارد بلکه به اندیشه ها و استعدادهای نوینی محتاج
است که بتواند چرخ های زنگ زده ی کشور را که سال ها زیر یوغ استعمار راکد
مانده است بچرخاند.
نکته قابل توجه برای من در این قسمت از کلام شهید ابراهیم جعفر زاده این بود که ایشوم گفته اند انقلاب کردن کار آسونی بوده است و حفاظت از انقلاب کار دشوارتری است،درصورتیکه باتوجه به این که همه میدونینم انقلاب کردن کار اصلا راحتی نبوده است بلکه بسیار هم راه پرمشقتی بوده است پس میتونیم نتیجه بگیریم پاسداری و حفاظت از این انقلاب و این ارزش ها کار بسیار بسیار دشواری است از اونچه که فکرش رو میکنیم....
شما ای متفکران و روشنفکران!
ما خون خویش را نثار اسلام کردیم تا خون شما رنگ گیرد. ما تاریکی و دشواری را
برای خود پذیرفتیم تا راه شما روشن باشد.
ما جان خود را چون جرقه ای در این فضا قرار دادیم تا آسمان شما مهتابی گردد.
و اینک اگر بعد از این تباهی پدید آید باید بر شما افسوس خورد.
مراقب خود و جامعه خود و وظیفه و تعهد خود باشید تا حماسه تان را از ذهن شما
بیرون نکنند و روح قدرتمندتان را از شما نگیرند.
و شما جوانان! بکوشید در آغوش اسلام زندگی کنید و از اتلاف عمر در حاشیه ها و
از پروردن خیالات خام در سرها بپرهیزید.
سخنی از شهید محمدعلی شاهمرادی(جانشین فرماندهی تیپ44قمربنی هاشم)که
در عملیات کربلای 5در منطقه عملیاتی شلمچه به فیض شهادت نائل آمدند.
راستش قسمتی از کلام این شهید والامقام که خطاب به جوانان بود برای من خیلی
زیبا بود و خیلی به دلم نشست... انگار این حرف رو همین الان دارند میگویند و چه
زیبا به این آیه قرآن میشود استناد کرد که شهدا زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی
میخوردند...
چه زیبا راه یافتند.
چه عارفانه آن را پیمودند.
و چه عاشقانه رسیدند.
و ما همچنان در شلوغی روزها و شب هایمان گم شده ایم و به دنبال
روزنه ای هستیم تا از آن منبع،نور را بیابیم.
شاید دمی به آرامش برسیم.
شهدا یاریمان کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
چه ترکیب زیبایی.
هم امید بخش،هم شروع کننده ومقاوم..
چقدر خوبه که این مقدار انرژی و حال خوب تو متن دین ما زیاده ومیشه با هرکدومشون کلی حال کرد.
دیروز وقتی اسم های خدارابدون توجه به معنایشون فقط میخوندم کلی حال خوب پیداکردم ..
چقدر خوبه خدا داریم ..
شکر
سلام
بعضی آدما اونقدر چسبیده به خدا هستند که آدم حسودیش میشه.
ولی همین حسادت کردن بهشون آدم را به جاهای ویژه ای میرسونه..
تاباشه ازاین حسادتا..
*البته چون حس معنویه بهش غبطه گفته میشه*
..
سلامتی همه مسافرها صلوات..
مخصوصا مسافری که باید تاالان رسیده باشد ولی ازبس پیچ وخم دادیم به جاده دلهامون هنوز نرسیده است.
آه یک جمعه دیگر هم...
یاعلی..
امروز قسمت شد برم کنار مزار شریف شهدای آتش نشان...
خوشا به سعادتشان ...
آنگونه که من متوجه شدم روبه روی حرم امام (رحمه الله علیه )بودند...
ومزارشان آنقدر پراز گل بودکه نمیشد سنگ مزارشان را ببینم...
آنطرف تر در همان بهشت زهرا (سلام الله علیها)افرادی دفن هستند که شاید سالیان سال است کسی حتی یادشان نکرده است دیگر چه برسد به سرزدن به مزارشان..
گاهی آدم ها فراموش می شوند و گاهی "نمی شود" فراموش شوند .
"شهید نوشتن روی سنگ قبرت اونم بارنگ قرمز که قلب طرف رهگذر هری بریزه پایین لیاقت میخواد ،لیاقت میخواد فراموش نشدن..."
خسته ازکلاس برسی خونه
هوابارانی باشه وبرای اینکه نفس تازه کنی تمام وسایل گرمایشی خونه را خاموش کنی وپنجره ها را باز...
بالش بگذاری وزیر پنجره دراز بکشی ،هوا به سرعت به آلودگی اولیه اش بازمیگردد و خفه ات میکند با هزار زور از زمین بلند میشوی وپنجره ها را میبندی..
دوباره وسایل گرمایشی را روشن میکنی و اینبار کنار دیوار دراز میکشی ..ودرثانیه ای خواب تورا فرا میگیرد.
شاید یک ساعت است که خوابیده ای و صدای زنگ تلفن تورا از خواب بیدار میکند...
با هزار ترفند صدایت را صاف میکنی وبعد بله بفرمایید بلندی میگویی تا کسی متوجه نشود خواب بوده ای..
اندکی صحبت میکنی وبعد که گوشی قطع میشود متوجه می شوی محموله ای حاوی یک بچه درحال ارسال از نوع پست پیشتاز به سمت خانه شما است...
وتو تنها میتوانی سریع بدویی ولباست را مرتب کنی وآماده ومشتاق(!) برای تحویل این محموله باشی...
ودرآن واحد این محموله به پشت درب منزلتان می رسد.
دختری،سه چهارساله که آن چنان سرما خورده است که اگر عطسه کند میتواند دست کم یک هفته بستری ات کند...
پدرش میرود وتو میمانی با حالی خراب و خوابالوده ودخترکی که از همان ابتدا گریه میکند که پدرش رامیخواهد...
وتو مجبوری بغلش کنی و دور خانه بچرخانیش و هزار شکلک در بیاوری وباهایش بازی کنی تا بلکه منجی ای برسد و بیاید این را آرام کند...که مگر کسی میرسد؟!!!عمرا!!
چرا بچه ها دیگر گول نمیخورند؟چرا اینقدر باهوش شده اند؟
گاهی لازم است بچه باهوش نباشدتااینقدر زجر ندهند دیگران را...
...
پ.ن:لطف کنید فاتحه ای برای تمامی شهدا واموات وعلی الخصوص مادربزرگ استاد ما قرائت بفرمایید.
یه دوست دارم اسمش نگاره
یک آدمیه که همه چیز براش سواله وبرای همه چیز باید علتی پیدا بکنه!
کلا زبونش به این میچرخه...چرا این شده؟!برا چی این میشه؟!نکنه این برای اینه؟!!
لازم بذکر ایشون بچه نیستندوبرای خودشون قد و قواره ای دارند...!!!
امروز استادمون نیومده بود و جایگزین گذاشته بودند براشون!!
رفتیم پرسیدیم چرا!؟؟گفتند بستگانشون فوت کردند.
نگار با چشمای نگران میگه:
وای من میدونم دنیا داره تموم میشه و دیگه وقتشه!!
میگم چرا مگه چی شده؟!!
میگه:ببین اینقدر مصیبت ،اینقدر عزای عمومی ،این از ساختمان پلاسکو که ریخت گل هم،این همه زلزله وسیل تو دنیا،حالا هم که فامیل استاد مرده!!
من: :|
نگار: تازه من چند شب پیش خواب دیدم که دختر خاله امم تیر خورده
من همچنان: :|
واین می شود که یکی از دلایل آخرالزمان فوت کردن استاد ما می باشد...
(عمرا اگه خود متوفی متوجه چنین مسائلی بوده باشه)
این روزا چشم ها به شبکه خبر دوخته شده است و زیرنویس را میخوانند و گوشه سمت چپ تصویر را می پایند...
استرس ،اضطراب...
میشه کسی زنده بیاد بیرون؟!
چشم ها دوخته به آتشی که همچنان میسوزد و تمام هم نمی شود لعنتی...
آتش ،آهسته تر بسوزان ...شاید کسی آن زیر با یک تنفس دیگر زنده بماند...
دارم فکر میکنم اگه من زیر آوار مونده بودم و الان زنده بودم به چی تمسک میکردم ،خدارا چندمرتبه مومن می شدم یا چندین بار کافر؟؟
...
اگرتقدیرم رقم میخورد وبه آنجارفته بودم ....
چه میکردم !!گناهانم توان چقدر سالم بودن واز زیر آواربیرون آمدن را بمن میداد!!
خدایا آخر عاقبت مارا بخیر کن ومارا ببخش..
پ.ن:جاداره از زحمت های سخنگوآتش نشانی آقای ملکی تشکرمیکنم
پ.ن2:دعاکنیم برای آتش نشان ها
عجب ماهی است این ماه دی
باید ماه امتحان نامگذاری شود...ماه صبر،ماه شهادت
شهادت آیت الله حسین غفاری بدست ماموران ستم شاهی 7دی ماه
روز بصیرت ومظلومانه شهید شدن ماموران نظامی 9دی ماه
قیام خونین مردم قم 19دی ماه
شهادت امیر کبیر20دی ماه
شهدای هسته ای وشهادت دانشمند هسته ای استاد احمدی روشن 21دی ماه
شهادت شهیدان نواب صفوی ،طهماسبی،برادران واحدی وذولقدر ازفدائیان اسلام 27دی ماه
روز صبر،رشادت و تحمل مردم غزه 29دی ماه
وحال دیروز و امروز....
روز شهادت آتش نشان ها..
روز ایثار آتش نشان ها...
باز هم آتش نشان ها افتخار آفریدند....
(حواسمان باشد بخاطر سهل انگاری هایمان جان چند نفر دیگر را به خطر نندازیم.)
پ.ن:برای سلامتی آتش نشان ها دعا کنیم
بیست و نهم دی ماه مصادف است با سالروز پیروزی مقاومت مردم غزه بر رژیم غاصب صهیونیستی در جریان جنگ ۲۲ روزه در سال ۱۳۸۷؛ رهبر انقلاب اسلامی، جهاد مردم غزه را عامل رسوایی «آمریکا و رژیم صهیونیست و حامیان آنان و سازمان ملل و منافقان امت اسلامی» دانسته و در دیدار دانشجویان و دانشآموزان سال ۹۴ با اشاره به جنایات علیه مردم غزه، دربارهی واکنش مزورانهی آمریکاییها فرمودند: «مأمور آمریکایی گفت من از جوانی با جنگ مخالف بودم... [وقتی] صدها کودک را در غزّه قطعهقطعه میکنند و صهیونیستها با کمال قساوت و بیرحمی به زن و کودک و بچّه و بزرگ و پیر و جوان رحم نمیکنند، اینها حتّی اخم هم نمیکنند! ... بارها آمریکاییها -رؤسای بزرگشان- اظهار کردند که اسرائیل حقّ دفاع از خودش را دارد. یعنی ملّت فلسطین حقّ دفاع ندارد.» به همین مناسبت پایگاه KHAMENEI.IR گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب دربارهی «جنگ غزه و حامیان رژیم صهیونیستی» را منتشر میکند.
صبر مردم غزه پرچم عزت اسلام را به اهتزاز درآورده است
صبر بیست روزهی شما و مجاهدان دلیر و از جان گذشته و آحاد مردم غزه در برابر یکی از فجیعترین جنایات جنگی جهان و تاریخ، پرچم عزت را بر سر امت اسلام به اهتزاز در آورده است. شما ثابت کردید که دل سرشار از ایمان به خدا و قیامت و روح منیع و عزیز مسلمانی که ذلت و تسلیم دربارهی ظلم و زور را بر نمیتابد، آنچنان قدرتی میآفریند که حکومتهای جبّار و مستکبر و ارتشهای مجهّز در برابر آن ناتوان و ذلیلاند.
ارتشی که قدرت فداکاری و شهادتطلبی شما، آن را بیست روز است پای در گل در پشت دروازههای غزه به خفت افکنده همان است که ظرف شش روز بخشهای عظیمی از سه کشور عربی را زیر سیطرهی خود در آورد. به ایمان و توکل خود، به حسن ظنّ خود به وعدهی الهی، به صبر و شجاعت و فداکاری خود ببالید که امروز همهی مسلمانان به آن میبالند. جهاد شما تا امروز آمریکا و رژیم صهیونیست و حامیان آنان و سازمان ملل و منافقان امت اسلامی را رسوا کرده است.
امروز نه فقط ملّتهای مسلمان، که بسیاری از ملتهای اروپا و آمریکا حقانیت شما را از بن دندان پذیرفتهاند. شما همین امروز هم پیروزید و با ادامهی این ایستادگی شرافتمندانه دشمن زبون و ضد بشر را باز هم بیشتر به ذلت و شکست خواهید کشاند. انشاءالله
پیام به اسماعیل هنیّه نخست وزیر دولت قانونی حماس۱۳۸۷/۱۰/۲۷
آقا بنظر من اینکه تلگرام آخرین بازدید داره خیلی بده
آدم هم احساس امنیت نمیکنه هم اینکه حرص میخوری وقتی که بفهمی طرفی که قرار بوده تا چهارشنبه نیاد تلگرام همین چند دقیقه پیش چایی شم تو تلگرام خورده و وقت بوده قلیونشم بکشه که همون موقع کانال سلامت پست ضد قلیونی گذاشته و طرف منصرف شده که بکشه وتورو درباستی مدیر کانال که آشناس گیر کرده...
اصلا بنظرم تو جامعه امروز اراده حرفی برای گفتن نداره ونشسته داره همون قلیون مورد نظر را میکشه چون مضررات قلیون رو شنیده ومیخواد خودکشی کنه
البته یکی از عواملی که اراده رو گوشه نشین کرده همین عادت جامعه امروزیه که برعکس اراده حرف اول رو میزنه
نمونه اش عادت به گوشی ومعتاد گوشی و اینترنت شدند یا عادت به مواد مخدر ،عادت به یکجا نشستن ،عادت به خوردن ،عادت به خوابیدن تا لنگ ظهر وعادت به ...
البته اینا عادت به بدی هاست بنظرم عادت به خوبی هاهم کار چندان خوبی نیست و انرژی اون کار خوب را به آدم نمیرسونه مثلا عادت به نماز خوندن چون تو دیگه از سر بی حواسی و تکراری می خونی ودرنتیجه اصلا پاسخگوی روح تونیست وباید جوری نماز بخونی که انگار اولین باریست که روبه قبله ایستاده ای و خدایت را میخوانی..آروم آروم روی هر قسمت نماز تمرین کنیم میتونیم ذکر های جدیدی بکار بگیریم و ملزم بشویم تا فکر کنیم و ذکر را به زبان بیاوریم
این کار،عادت را دور میکندوفکر را بکار میگیرد که با فکرت وبا حضورذهنت ودر نتیجه حضور قلبت این نماز را بجا بیاوری...
چند روزه شاید چند ماه وفکر کنم به چندین سال هم بکشد که دلم می خواهد صبح زود بیدارشوم ودیگر نخوابم که همیشه به کارهایم برسم اما این عادت به خواب صبحگاهی همان چند لحظه بعد ازاتمام نماز در سجده پس ازنماز خواب کارم را تمام میکند
راهکاری ندارید برای این اراده من؟
وراهکاری برای صبح بیدار موندن؟
میشه هرچی به ذهنتون اومد بهم بگید حسابی کلافه شدم..
به مناسبت26دی:
حضرت آیتالله خامنهای:«آمریکاییها با نفوذ خود این کشور را عقب انداختند... انقلاب اسلامی از بزرگترین کارهایی که کرد این بود که دست امریکا را کوتاه کرد. انقلاب اسلامی جزو افتخاراتش این بود که نفوذ امریکا، دست امریکا و ریشههای امریکا و بند و بستهای امریکایی را در این کشور از بین برد.» 1379/7/14
به بهانه ی دلتنگی:
شاید بعضی موقعا بانوشتنم بتوانم به صورت خیلی ها لبخند مهمان کنم اما تصورآن لحظه وصف انگیز الان چیزی جز غم برچهره خودم نمی افزاید
دل تنگم به معنای واقعی کلمه قلبم گرفته وچانه ام از بغض میلرزد..
دل تنگم به همان اندازه ی آسمان ابری و گرفته ی بدون باران..
دلتنگ عده ای ام که حتی نمی توانستم تصورکنم که بشود باهاشون دوست شوم دیگر چه برسد به دلتنگشان شدن...
خوب است بعضی موقعا بعضی افراد بیایند و وبلاگت را پیداکنند و از حس تو برداشتی بکنند و متوجه بشوند که برای خودشان است این متن...
آهای اهالی کوچه سعادت منزل زراعتی دل تنگتانم به اندازه ای که بیخواب شده ام دلم میخواد بیایم تک تکتان را بغل کنم و حرفی بشنوم
یکی بگوید سلام حبه انگور
یکی بگوید گل من
یکی بگوید من وکیلم
یکی بگوید سردام است
یکی بگوید نه این یکی چیزی نگوید و تنها از انگشتش بفهمیم خبری بوده
یکی بگوید غصه نخور یک عمر باید پای همین سفره بنشینی
یکی بگوید هنوز از من میترسی میخورمتاا
یکی بگوید اینقدر حرف نزن بیا بشین کارتو انجام بده
یکی بگوید من نمیدونم تو چرا درس نمیخونی!مغزت درست کار میکنه!
یکی هم ...نه این دیگر یکی نیست دیگر دوتاشده است
.....
یکی یکی بیایند و دست پر مهرشان را بر سر ت بکشند وبروند وتو اصلا متوجه ی مهرشان نشوی مگر چند ماه بعد ....
دلم برای نگاهای ملکه تنگ شده...
یادتان هست ملکه بانو؟ بمن میگفتید توهم که همیشه شاااااااد
این شاد شما الان دلتنگ جمعتان است کاش این ماه سریع تربیاید ومابازهم دورهم جمع بشویم
سلام به آن 9/9هم برسانید جیگرخاله 😄😃😃😀
هعییی...
عجب خاطراتی ....
خاطراتی که میشه باهاشون یک عمر زندگی کنی و به اندازه ی ثانیه ثانیه اش بخندی...
حیف که نمی توانم این حسم را برایتان بفرستم، نمیدانم شاید خجالت میکشم...
باکسانی باش که پروردگار خود راصبح وعصر می خوانند
وتنهارضای اورا می طلبند
وهرگزبخاطر زیور های دنیا،چشمان خود را ازآنها برمگیر
وازکسانی که قلبشان رااز یادخود غافل ساختیم اطاعت مکن همانهاکه از هوای نفس پیروی کردند وکارهایشان افراطی است
کتاب مبارکه قرآن،سوره بابرکت کهف آیه نورانی 28
🍁🍁🍁
تنها چیزی که شخصیت هر انسان را عوض میکند سختی های زندگیست .
👈سعی کن در سختی ها ثابت قدم بمانی🌹
امشب از قم
پرکشد معصومه ای چون فاطمه
سوزد قلب عالم
در عزای عمه ی معصومه ات
آجرک الله یا صاحب الزمان (عج)
همیشه یک حسی هست بنام حس ششم...
این حس معمولادر من قوت داره وبه اندازه ای توان بالایی هم در بکار گیریش دارم
مثلا دیشب درلحظات پسا غروب بودیم که من با توجه به حس ششمم گفتم امشب فلانی میاند خونمون...مامان خیلی قاطع گفتند نه تازه باهم صحبت کردیم اگه میخواستند بیایند خبر میدادند ...اما ساعتی بعد آیفون زنگ خورد و همان مهمان مورد نظر شرفیاب شدند
یا مثلا امروز که مطمئن بودم تا شب مشغولم..
ودقیقا صبح بسته ی کاری به دستم رسید که باید تا شب کلیپ جذاب و شاد برای یک موسسه ای بسازم...
فکر کنیم ...
من!!!من از ساخت کلیپ ،پاور وکلا هر آنچه که نیاز به حوصله داشته باشد گریزانم...
البته حس ششمی لازم نیست که من حدس مهمان ویا کار ناخوانده را بزنم کافیست بدانم کلی کار دارم وهمین می شود که مهمان می آید واتفاقا مهمانی که باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد می آید یا ساخت کلیپی رخ می نماید که باید تا همین الان درگیرش باشی و همین چند ثانیه پیش تازه آماده شده باشد ....
واما فردا من یا از خواب نمیتوانم کارهایم را انجام بدهم ویامجبور میشوم برای تحویل کلیپ تا آن سر شهر بروم و تاشب خستگی صبح و جبران خواب دیشب رارفع بکنم
زندگی با همیناش بانمکه
یاحق
سلام
یک روز پربحران گذشت یک روزی که اونقدر استرس گرفته بودم که جلومونمیدیدم
کارت و کلید و...همه رو جاگذاشته بودم...
بعضی ها خشم بعضی ها عشق وبعضی ها مثل من استرس جلوی چشماشونو میگیره و نمیزاره خوب ببینند..
امروز قرار بود من بنویسم چون" فدایی" همچنان مشغول است..(براش دعاکنید)
قرار بود تفالی بزنم و از اون تفال بنویسم وحسم رو هم نسبت بهش پیوست بزنم
تفال زدم(1)به نیت هرچه خوب است..
آمد دلت را بزرگ کن و به تقدیر خدا راضی شو..
رفتم تواعماق خودم...البته منظورم همون یک سانته
رفتم تو امروز چقدر به خودم و به حواس پرتم و این وضع واوضاع چرت وپرت گفتم چقدرباتقدیرامروز جنگیدم..
چرا ما آدما یادنمیگیریم راضی باشیم؟حداقل به امروز که گذشت چرت وپرت بارنکنیم؟
چرا یادنمیگیریم آسوده زندگی کنیم به امید خدایی که حواسش بهت هست چون تو یکی ازآفریده هاشی.؟؟!!
.
پ.ن 1:این تفال به کتاب مبارک صحیفه سجادیه بود.
پ.ن2:چقدر بده آدم کتابی نداشته باشه که بخونه..
میدونید تلگرام خیلی بیخوده؟
ازبس که امکانات لازم رو نداره !!
اصلا اینقدر که میفرمایند تکنولوژی پیشرفت کرده کجاش دقیقا پیشرفت کرده؟کو؟چرا من نمی بینم ؟؟؟!!
اینقدر که می فرمایند داریم به سرعت پیشرفت میکنیم ...چی دیدند که میفرمایند؟؟یا سرعت نمیدونند چیه یا پیشرفت رو!!
پیشرفت یعنی اینکه وقتی داری با یکی چت میکنی یه حرف نامربوط میزنه بتونی از همون جا دستتوبکنی داخل چشاش..
پیشرفت یعنی اگه کسی یک حرف دلگیرانه زد بتونی جفت پا بری تو شکمش..
دروووووغ میگم؟
تاحالا کمبود این تکنولوژی رو احساس کردید؟!!
باآدمایی روبه روشدید که نتونید بهشون چیزی بگید؟!
چه کردید همچین مواقع؟؟!!
زشت نیست آدم آنلاین باشه بعد بفهمه دوستشم آنلاینه ولی نیاد یه سلام بده؟
راستی یلداتون مباررررک
یادش بخیر پیارسااال...
تا ساعت 1/2بیدار بودیم با عمه هام شب چله ای درست میکردیم
چه شب چله ای هم شد محشر بود....
.........
بعضی موقعه ها آدم که چشمش چیز خوب دیده نمیتونه مورد بد رو حتی تصورش کنه دیگه چه برسه به...
.......
از این کفش طبی ها خیلی بدم میومد واگه جوونی می پوشید به شدت سرزنشش میکردم اما وقتی چندماه پیش یکی به خودم گفت کفش پیرزنی پوشیدی یادم افتاد که من همون کسی بودم که خودم نهی میکردم؟؟اما چطوری شد که خریدم بماند..خدامیخواست برسم به همون نقطه که سرزنش میکردم تاسرزنش بشم ..تابفهمم اگه کسی کاری میکنه شاید تنها کاریه که میتونست بکنه...
.....
خیلی ازمواقع قبل مهمونی خیلی بیشتر خودمهمونی خوش میگذره..
من قبل مهمونی ها رو بیشتر دوست دارم مخصوصا اگه دیرشده باشه مخصوصا اگه بخواهیم بریم گل بخریم و5/6نفر باشیم و سلیقه ها ی متفاوت... مخصوصا وقتی که گل فروش میخواد به همتون بفهمونه که بهترین تزیین رو داره میکنه.. وگل رو مثل گل روی سنگ قبردرست کنه...
اصلا فکرکنم چون قبل مهمونی کلی خوش میگذره مهمونی نهایت بی مزه بودن رو به رخت میکشه..بالاخره باید بعدهر خوبی یک بدی رخ بنماید ..
.......
بعضی موقعه ها هم آدمایی که خیلی جدی هستند خوشمزه ترند نمیدونم شماهم قبول دارید یانه؟
.......
یه مدته خواب سینمایی میبینم
با انواع دوربین هاHD همراه با دیالوگ و محتوا وبازیگرای خوب .. هم قهرمان داره هم ضدقهرمان..حتی جلوه های ویژه هم داره..
از بس فیلم خوب ندیدم خودم دست به کار شدم...مثل یک ایرانی کامل..
اگه دنبال فیلمنامه یاحتی ایده هستید خبرم کنید یکی خوب هاشو براتون کنار میزارم ...
..
پ.ن:مردم خواب امام وعلامه میبینند من....😣😣😣
........
یه نکته قابل ذکر هرنوشته ای رو انشاء نمی گویند..
لفظ انشاء را موقعی به کار میگیرند که درون کلاس درس معلم موضوع کلی گفته باشد ودانش آموز مجبور به نوشتن باشد نقطه
#حجت_السلام_محمد_داستانپور
از دیدگاه مبانی دینی انسان ها 4 دسته می شوند:
1- انسان هایی که خوددرگیری دارند: طرز گفتار این انسانها سرشار از حسرت است، آنها نه از دنیا و نه از آخرت سود نمی برند. متاسفانه نوجوانان گاهی دچار این حالت می شوند و فضای مجازی نیز به شدت این حالت را تبلیغ می کند. در روایات اینگونه انسان ها مذمت شده اند، حتی بعضی روایات نقل می کند کسی که نتواند زندگی خوشی به معنای واقعی داشته باشد خداوند او را بازخواست خواهد کرد.
2- انسان های خنثی: کسانی که در زندگی بسیار محتاط و بی انگیزه هستند و فقط به دنبال یک زندگی بدون شور و شوق هستند، اتفاقا مبانی دینی ما این گروه انسان ها را هم تحسین نمی کند.
3- کسانی که الکی خوش هستند: خوشی های کوتاهی که باطل و با حسرت همراه است. این روزها تبلیغ این گروه رونق گرفته است، بازی های بچه گانه ای که هیچ مصداقی ندارند (#لهو) و بازی های جهت مندی که سودی ندارند (#لعب) از جمله خوشی های این افراد است.
4_ کسانی خوشی واقعی دارند: این گروه کسانی هستند که ستون خیمه ی شادی شان را درست بنا کرده اند. طبق آیه ی قرآن کسانی خوشی حقیقی دارند که فضل و رحمت دارند؛ از معصوم سوال کردند فضل و رحمت چیست؟ فرمودند: فضل وجود نبی اکرم(ص) و رحمت وجود امیرالمومنین(ع) و مسئله ولایت است.
↩️ روایت داریم در آخرت عده ای را می بینند که در کنار حوض کوثر ایستاده اند تا ساقی کوثر، وجود نازنین امیرالمومنین امام علی(ع)، سیرابشان کند.
برجام جدیدا چقدر کم حرفی
برخیز و بگو هنوز هم می صرفی!!!!
نیمی ز تو آفتاب تابان اما....
روحانی:هدف ما از مذاکرات،اثبات دروغگویی آمریکا بود.
-حالا اینکه گذشت برای بعد میگم...
اینا قبلا اثبات شده:
جاذبه ی زمین، کروی بودن زمین، ما دور خورشید میگردیم نه برعکس....
مبحث عقل از دیدگاه قرآن شهید مطهری (ره)را می خواندم به یک نکته برخورد کردم اینکه معنی لایعقلون اشاره به افرادی دارد که از اندیشه های خویش سودی نمی برند..قبلا فکرمیکردم معنی لایعقلون یعنی کسی که فکرنمیکند تعقل نمیکند اما این ترجمه خیلی متفاوت بود ...شاید یعنی فکر میکندولی راهی به جایی نمی برد وبه نتیجه نمیرسد
خود من شده خیلی چیز ها بفکرم برسه که می تونه خیلی آینده ام رو درخشان کنه ولی حال عمل کردنش روندارم این یعنی من مثال تمام لایعقلون های خدام..
چند نفرمون این طوری هستیم؟چندتامون تا به این واژه رسیدیم سینه سپر کردیم و گفتیم منظور خدا باما نیست؟؟
چند درصد خوبیم؟
چند درصدمون مصداق بارز تک تک واژه هایی که صفت جهنمی هاست نیستیم؟
چی شد بد شدیم ؟؟!
اولش که خوب بودیم؟فطرتمون که پاک بود چی شد پس؟!!!
...
پ.ن1:چقدر دلم برای صوت قرآن تنگ شده...دلم میخواد حرفای خدارو اینبار فقط بشنوم....به شماهم پیشنهاد میکنم برید سراغ هدیه ای که خدا بهمون داده..
پ.ن2:چه کتابی!!تازه یه کلمه اش اینقدر بامفهمومه باقی اش دیگه چی هست؟شاهکار خداست دیگه..
پ.ن3:سه روز مرخصی ام با اجازتون یا فدایی جبران می کنه یاکه...
پ.ن4:دلم برای یکی تنگ شده دعاکنیدبتونم ببینمشون..
چندشب پیش حین انجام تکالیفم صدای تلوزیون رو شنیدم که آقایی داشت درباره ی اینکه زندگیتون رو همونجوری که هست بخاینش و دوسش داشته باشه و راضی باشید و غیره صحبت میکرد. این طرز صحبت کردن و نگاه به زندگی سخنران، منو واداشت تا از جام بلند شم و ادامه صحبتاشون رو تصویری دنبال کنم.....
و تصویری که تا حالا ندیده بودم جلوی چشمام نقش ببنده.....
در کمال تعجب که نگاهم به تلوزیون خیره شده بود نزدیک بود دو زایده ی بزرگ هم روی سرم رشد کنه به نام شاخ!!!!
وااااای....خدای من..... عجب خلقتی.... مگه میشه..... مگه داریم.....
سخنرانی که با شادی فراوون و سرشار از انرژی مثبت درحال سخنرانی بود اما برخلاف همه ی آدم های توی تلوزیون دو تا دست نداشت..... و نه تنها دوتا دست نداشت بلکه دوتا پا هم نداشت...... یعنی انسانی بالغ که نه دستی داره و نه پایی😟😟😟
اما برخلاف حسی که بعد از تعجب فراوون اومد سراغ من یعنی احساس ترحم و اینکه بگم آخی... بنده خدا.... چقدر سخت... خود آقای نیک خیلی خوشحال و راضی و خوشبخت به نظر میومد.....
محور اصلی صحبتاشون هم این بود که شکر گذار نعمت هایی که خدا بهتون داده باشید... خودتون رو،زندگیتون رو ،اطرافیانتون رو ،دنیا رو،همه و همه رو دوست داشته باشید و بخاطر همه ی اینا شکر خدا رو بکنید... به زندگی خیلی امیدوار باشید و...
و نکته ای که بعد از تماشای آقای نیک به ذهنم رسید این بود که به قول پدرجان آدم باید به قدرت خدا پی ببره با دیدن همچین معجزه هایی و خدا رو بیشتر از قبل شکر کنه اما یه نکته بسیار ظریف هم وجود داره اینکه من با دیدن این آفریده ی خدا که نه دستی داشت و نه پایی نباید فقط به قدرت خدای بزرگم پی ببرم بلکه با توجه به این مورد که من و همه اشخاصی که الان میبینمشون لااقلش اینه که دست و پای سالمی دارند،پس چرا هروقت که خودمو و بقیه اطرافیان رو میبینم به قدرت و عظمت هرچه بیشتر خدا توجه نمیکنم.....
چرا حتما باید قدرت خدا رو زمانی ببینم که نقصی وجود داره یا غیره،چرا الان که همه چی کامل و سالمه در اطرافم دقت نمیکنم و توجه کافی ندارم و شکرگزار خدا نیستم؟؟؟!!!
شاید شعر سهراب سپهری که میگه:دیده ها رو باید شست
جور دیگری باید دید
رو بهتر و بیشتر الان متوجه بشم....
ان شالله
یاعلی
امروز تمام امکانات براین بود
که نشه
که نرسم ول مقابله کردم ولی خلاف جهت حرکت کردم دویدم ودویدم و رسیدم😄
خیلیم حال داد
خدا خیلیییییییی مممممنون
اگه نبودی که نمی شد
اگه تونبودی که اون کاردیر شروع نمیشد تامن بهش برسم
اگه تونبودی که خیابون خلوت نمیشد
اگه من احساس نمیکردم که توباید کمکم کنی وبهت تکیه نمیکردم..
وای خدا
باتو باید زندگی کرد
زندگی بدون تو روبه نابودی میره
توییی که این زیبایی ها هم هست
هورررررا من امروز یه طعنه شنیدم برای دین ومذهبم برای اعتقادم برای خدام...
دوست دارم
دوست دارم که تو باشی ومن تنهایی در کنارت ،هجوم مشکلات وبلایا هارو تحمل کنم
مهم وقتیه که نگاهت میکنم وتو لبخند بهم میزنی و خیلی خوب حالمو خووووب میکنی
میگما
ای لاویو
انی احبک
مرسیکم الله
ایول
اصلا خدا دمک حار
بعضی موقع ها مجبوری اونقدر بنویسی تا یکی جرئت پیدا کنه وحرفاشو بنویسه..
بسم الله الباران
شاید از نظر ساختاری معنایی درست نباشه اما حال من باهاش خوبه ..میخوام بگم بنام خالق باران...بنام خالق رحمت...
امروز عصر بارون اومد ..بارون پاییزی هرچند دیگه داره تموم میشه ..
بیرون بودم بلافاصله تا اومدکه بارون بگیره وسیله گیرم اومد وچه حسرتی که وسیله پیداشد..
قطرات بارون رو ازپشت شیشه ها لمس میکردم..اصلا بنظرمن شیشه آفریده شده که بارون روش ضرب بزنه..وای نهایت شیشه این نیست که نفوذ سرما رو بگیره ویاجلوی تابش روبگیره نهایت وهدف شیشه اینکه بارون روش ضرب بگیره.اوووج نهایت شیشه اینه...
اوج نهایت به اصطلاح برف پاک کن هم همینه که بارون بیاد اونارو پاک کنه تا رگه بارون که دوباره اومد بازم همون حس ضربه بارون اولیه روی شیشه احساس بشه...
اما نکته ی امروز من...
برای حس بارون توی این آپارتمان نشینی رفتم پشت بام..
اوووف..بارووووون ...
چه حسی..
رفتم پشت بام تا بفهمم تا ببینم بارون چقدر قشنگی داره ...
اما همین که اومدم طبقه ی خودمون دیدم درخت های پاییزی از اینجا معلومه ..برگ های پاییزی اینجا نمایانه..
یه چیزی فهمیدم جلوی چشمای تو همون اتفاق که باعث شادیت میشه باعث رشدت میشه میوفته...نمیخواد بری بالاتر..وقتی معرفتت به اندازه همون امتداد نگاهته..
یامعرفتتوزیادکن یا مغرور نشو به ارتفاع
بعضی مواقع فکر میکنی عجب کارتوپی کردی
عجب اندیشه ی باحالی
بعضی موقع ها فکرمیکنی عجب کاری کردما پوکوندم دیگه قابل جبران نیست
بعضی موقع فک میکنی که کارت هیچ ربطی نداشت این رفتار هیچ تغییر ایجاد نکرد این فکرت جفنگ بود وبی اثر..
بعضی موقعا هم که کلا فک نمیکنیم میشیم مرد عمل وزیرجنگا ور میشیم یه خواهر شوهر تمام عیار یه آتیش بیار..
فعلا فقط مورد آخر رو میخوام مدنظربگیرید
چرا ؟
چراغفلت؟چی میشه که تصوراتمون با اتفاقی که میوفته فرق میکنه
بنظرمن این اتفاق زمانی میوفته که ما نگاه نمیکنیم نگاه عمیق نمیکنیم
آقاجان من ..بشین فک کن تومیری فلان تفکراتتو تو جلوی جمع بیان میکنی که مثلا دفاع کنی از رفتارت اما این تفکراشتباهت باعث میشه توی فکرخیلیها شبهه ایجاد بشه..
وخیلی بد بشه..
مسیریکی عوض بشه وبشه ضدراه خدا..
مواظب ارائه تفکراتمون باشیم..
مخصوصا این زمونه..
پ.ن:شاید ادامه داشته باشد..😐
امروز فهمیدم که اگه تو خونه موندنی شدی اگه تنهایی اگه هیچ فعالیتی بیرون نداری وهیچ تفریحی نداری بروخداروشکر کن شکررررر
همین که بیرون نمیری خیلی خوبه چون کسی رو نمیبینی که غیبت کنی که قضاوت کنی که دل بشکنی که یکی رو اذیت کنی
برو خداروشکرررررکن
یکی ازآشنایامون 25سالشه تقریبا، یه بچه ی یک سال وخورده ای داره چشماش جوری ضعیف شده که نمیتونه چهره ی طرف مقابل رو تشخیص بده چرا ؟چون اوایل اینکه متوجه شده چشماش ضعیف شده وعینکی شده یکی از همسایه هاشون بهش گفته چقدر ژشت میشی باعینک واز اون موقع تا الان عینک نزده *و توی جوونی اول بچه داری نمیتونه درست ببینه...**
چقدر تو عمرمون از این حرفا زدیم؟چقدر باعث بدبختی دیگران شدیم؟
چقدررررر؟
اگه نمیتونیم جلوی زبون مبارک روبگیریم جلوی پاهای مبارک رو بگیریم وجایی نریم..
میدونم شاید حرفام مخالفت زیادی رو جلب خودش کنه اما راهکار دیگه ای سراغ نداشتم که توصیه کنم
البته به شرطی که تو همون خونه که نشستیم تلفن رو دست نگیریم ودوباره شروووع کنیم
بشرطی که اهالی خانه که اومدن غرنزنیم به جونشون
بشرطی که خودمون آشنایامون رو دعوت نکنیم وبساط غیبت رومهیا کنیم
اصلا انگار این راهکارم مناسب نیست تو خونه هم بشینی جوابگو نیست ..
خدا خوب میدونسته که چه اعضای مشکل سازیه که هم دندون هارو محافظش گذاشته هم لب هارا ...
کاش ادب بشیم
کاش با ادب بمونیم
کاش آدم باشیم
کاش آدم بمونیم
کاش عباس (علیه السلام)امام زمان (عج)باشیم
ومن الله توفیق
به نام مهربان خدایی که شهادت را ارمغان قلب های عاشق قرار داد...
نامشان مصطفی بود و مهدی ...
در جبهه های نبرد همه این دو را سید ابراهیم و غلامحسین می شناختند...
دو برادر از جنس دو دوست...
هردو برای خودشان یلی بودند...
مصطفی پدر محمد علی شش ماهه ...
مهدی تک پسر و پشت و پناه خواهران و مادر ,امید پدر...
پدر مهدی چنین گفت:بعد از مهدی, مصطفی شد پشت و پناه قلب مجروحم ...
خصلتش بود, تاب ماندن نداشت,در حاشیه چشمانش غروب غریب موج میزد...
پرواز مهدی و حسن را شاهد بود...
بغض درد آلودی حنجره قلبش را سخت تنگ کرده بود...
به مهدی سفارش کرده بود: سلامم را به ارباب عاشقان برسان...
تاسوعا را غنیمت دید و بر قله سعود رفت تا نماز عشا
را پشت عباس حرم اقامه کند...و کوچید ...
پدر مهدی باز هم شاهد عروج فرزند دیگرش شد...
این روزها در نگاه پدر مهدی,عکس دو آشیانه خالی از کوچ پرستو هایی عاشق بود...
مهدی!خیلی آقایی! دست به سلام رساندنت داداش حرف نداره...
میشه سلام این شکسته بال زمینگیرو هم به ارباب عاشقان برسونی؟؟؟
"شوق پرواز" کبوتر های زخمی قرار قلب مسکینم شده...
تقدیم به مهربان شهید تل قرین"شهید میرزا مهدی صابری"و عاشق شهید حلب "شهید مصطفی صدر زاده"...دو پرستوی دمشق.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
عجیب نیست که در سینه غصه مهمان است
شب فراق شده؛ حرف حرف هجران است
به چشم هم زدنی این دو ماه هم رفت و
بهار گریه هم امشب روبه پایان است
به این فراق بگرییم و یا به دوری تو
بگو چکار کنم درد و غم فراوان است
شهادت هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت بر عموم شیعیان جهان و مولایمان تسلیت باد
خلیل خوبی بمن دادی
کاش روش و قابلیت نگه داریش راهم بمن بدهی که نزد تو طلب نکنم نزد که کنم؟؟
ظرفیتم را برایش بالا ببر..بگذار من برای اومهربانی کنم و قوت قلبش باشم...بگذار او مرا به توبرساند .
میسپاریم دوستیمان را خلیلی مان را به خودت خودت مارا برای خودت آماده ومهیاکن...
وماراعاشق و شیدایی خودت بگردان...
مامیخواهیم به تو برسیم ولی تنهایی نه دست هم راهم بگیریم تابه تو برسیم بال پروازهم باشیم
چون خودم خیلی خوشم اومد از این جمله و باهاش شارژ شدم
.
.
.
گفتم بزار برای شما هم بذارمش که شما دوستان عزیز هم کلی باهاش شارژ شین.....
صبح اربعین شد...
تونستم تحمل کنم رفتنتون رو..شاید هنوز امیدواربودم که منم می رم...اما...
اما نمیدونم برگشتتون باهام چه میکنه...
باید کلی امروز گریه کنم ...
تابلکه..
تابلکه بشه جلوبیام وخوب نگاتون کنم
آخه چهره تون دیدن داره..
این جملات مخاطب خاص دارد..
مانده است در دلم که بگویم به یک کلام
یک بار هم مرا بطلب کربلا،تمام
امسال دوباره چو هر سال می دهم
از دور با اشک دیده ،به تو سلام
نسل جدید روشنفکرها دارند با این سوال حضورجدی خودشان را در مسائل حساس کنونی اعلام میکنند:
"به جای این همه خرجی که مردم عراق دارن تومسیر پیاده روی اربعین می کنند ،بهترنیست به فقرا برسند؟؟؟"..
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
...
.
پ.ن:ببین منو لامپ تو خاموش کن خسته ام میخوام بخوابم
پ.ن2:اینقدر با اون سفراتون دود تو چش فقرا میکنید که فقرا اصلا راضی نیستند براشون دلم هم بسوزونید ...
پ.ن3:ببین منو اون لامپتو بگیر رو تفکرات خودت تابفهمی چند چندی..
آقای روحانی معتقدند نباید《 قلم ها را شکست 》
بلکه باید فروکردش تو چشم روزنامه نگار،حیفه آخه😐