نمیدانم از نابسامانی برنامه هایم بگویم .
ازنابسامانی اوضاع واحوالات مردم بگویم.
ازنابسامانی آینده بگویم.
یا ازنابسامانی دین مردم؟!
بنظرم اگر دلش را ندارید هیچگاه دعا نکنید حالت مضطر بهتان دست بدهد..
چون شاهد می شوید که دوستانتان کم کم روسری هایشان دارد می رود ..
چون شاید یک روز ظهر، خسته از راه با پلکانی نیمه بسته، از شیشه اتوبوس بیرون را نگاه میکنی و با پدیده ای مواجه میشوی که نمیدانی چه اسمش را بگذاری؟بگذاری اتفاق !بگذاری دیدار دوست قدیمی؟بگذاری عذاب ؟بگذاری چادرت کو؟بگذاری ناخن های صورتی؟بگذاری ...آه آه که آه...
درس وکتاب هایمان اگر به زور امتحان واستاد نبود،خوبی هایی هم داشت، مثلا :نقل این حکایت ؛که در قبیله ای بین همه،پس از چندین مرحله، یک نفرانتخاب می شود،میرود میگردد تا بدترین را پیداکند، می رسدبه یک مرد فاسد، میگوید: این بدترین است .اما اندکی فکرمیکند و میگوید این که مرد فاسد است،گمان هایی است که مردم به او بسته اند، معلوم نیست درست است یاخیر، تعقلی میکند ومیگوید: بجای اینکه به این مرد گمان وظن بد بورزم ،به خودم گمان میکنم..گمان اینکه خودم بدترین هستم..
دارم به این فکرمیکنم که شاید من هم چادر را کنار گذاشتم. :(
شاید من هم زیر پرهمه ی اعتقاداتم را بزنم. :(
چگونه اش را نمیدانم،فقط دارم به این فکرمیکنم اگه به این حد برسم و بمیرم چه می شود؟اگر دعای آرمیتا رضایی نژاد دختر شهید هسته ای در حقم استجابت نشود چه؟میدانید مضطر شدن یعنی این..بترسی از فردای خودت بترسی از همه،از اطرافیانت..حالت اضطرار یعنی الان،که یک به یک دوستانمان عکس هایشان را منتشر می کنند با چه احوالاتی..آخوند و خانواده شهید ومذهبی وغیر مذهبی هم ندارد همه داریم درون این موج تاب میخوریم وتاب میخوریم وتاب میخوریم..معلوم نیست کی غرق میشویم؟!معلوم نیست کی ناجی مان می آید و دستانمان را می گیرد؟معلوم نیست لایق هستیم که دستمانمان ،دستانش را حس کند یا نه؟آه.آه .آه.آه
اگر قرار است که ما به فجیع ترازاین برسیم معلوم نیست آخر عاقبتمان چه می شود!!؟؟بیایید با همین اوضاع حالت اضطرار را بفهمیم بیایید تا خودمان هم دراین موج غرق نشدیم دست به دعا برداریم..بیایید حالمان از این اوضاع بهم بخورد،بیایید خودمان دستانمان را زودتر بالا بگیریم تا مولایمان متوجه بشود ما منتظر یاری اش هستیم.
امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء..