روزی دانشجوی جوانی برای مشورت اومد و گفت: میخام در دانشگاهمون کار فرهنگی بکنم،چه کار کنم بهتره؟ ازش پرسیدم: بلدی رخت و لباس بشویی؟ گفت: بله بلدم! اما این چه ربطی به کار فرهنگی داره؟!من میخام کار فرهنگی کنم! گفتم: حاضری لباس های هم اتاقیت رو توی خوابگاه بشویی؟ گفت: نه کار سختیه. بعد هم به شوخی ادامه داد : این جا که جبهه نیست تا ما از این جور ایثارگری ها بکنیم!گفتم: جبهه نیست ولی هم اتاقیت که آدم هست؟ تو برای آدم بودن اون چقدر ارزش قائلی؟!گفت: ممکنه بچه خوبی نباشه! گفتم: اتفاقا چون ممکنه بچه خوبی نباشه دارم این سوالا میپرسم! آیا قیمت آدم بودنش برای تو اینقدر هست که اگه یه وقت پیش اومد بتونی با آرامش و لذت، لباسش رو بشویی و بگی دارم لباس یک انسان رو میشویم؟! صادقانه گفت: نه من اینجوری نیستم.
صمیمانه گفتم: اگه یه انسان، حتی اینقدر پیش تو اهمیت نداره، چرا میخای برای هدایتش کارفرهنگی بکنی؟! به تو چه ربطی داره که نگران بهشت و جهنم مردم باشی؟! تو که آدما رو دوست نداری چیکار به سرنوشتشون داری؟!
حجت الاسلام علیرضا پناهیان