بعضی موقع ها مجبوری اونقدر بنویسی تا یکی جرئت پیدا کنه وحرفاشو بنویسه..
بسم الله الباران
شاید از نظر ساختاری معنایی درست نباشه اما حال من باهاش خوبه ..میخوام بگم بنام خالق باران...بنام خالق رحمت...
امروز عصر بارون اومد ..بارون پاییزی هرچند دیگه داره تموم میشه ..
بیرون بودم بلافاصله تا اومدکه بارون بگیره وسیله گیرم اومد وچه حسرتی که وسیله پیداشد..
قطرات بارون رو ازپشت شیشه ها لمس میکردم..اصلا بنظرمن شیشه آفریده شده که بارون روش ضرب بزنه..وای نهایت شیشه این نیست که نفوذ سرما رو بگیره ویاجلوی تابش روبگیره نهایت وهدف شیشه اینکه بارون روش ضرب بگیره.اوووج نهایت شیشه اینه...
اوج نهایت به اصطلاح برف پاک کن هم همینه که بارون بیاد اونارو پاک کنه تا رگه بارون که دوباره اومد بازم همون حس ضربه بارون اولیه روی شیشه احساس بشه...
اما نکته ی امروز من...
برای حس بارون توی این آپارتمان نشینی رفتم پشت بام..
اوووف..بارووووون ...
چه حسی..
رفتم پشت بام تا بفهمم تا ببینم بارون چقدر قشنگی داره ...
اما همین که اومدم طبقه ی خودمون دیدم درخت های پاییزی از اینجا معلومه ..برگ های پاییزی اینجا نمایانه..
یه چیزی فهمیدم جلوی چشمای تو همون اتفاق که باعث شادیت میشه باعث رشدت میشه میوفته...نمیخواد بری بالاتر..وقتی معرفتت به اندازه همون امتداد نگاهته..
یامعرفتتوزیادکن یا مغرور نشو به ارتفاع