دوشنبه ۲ اسفند ۹۵
سلام
یک دوست بود بنام نگارررکه چندین پست قبل درباره اش گفتم ومهم ترین خصوصیتش پرسشگری بی محدودش بود واینکه کلا نگران بود که هراتفاقی میوفته ربطی به آخردنیا بودن داره..
این دوست ما چندین هفته ی پیش پای مبارکشون آنچنان پیچ خورد که لازمه گچ گرفتن شد و چندهفته ای رویتشون نکردیم...
به فاصله یک الی دوهفته بعدش زانوی یکی از دوستان دیگه براثرضربه چنان آسیب دید که اون زانوهم لازمه گچ گرفتن شد
وامروز هم یکی دیگر از دوستان جوری با زمین دیده رو بوسی کرد که فکر کنم کارش به گچ نرسد به آتل بندی میرسد..
دلم برای نگار تنگ شده که بیاد همچین موقعی بگه من میدونم ما میخواهیم بمیریم دیگه آخر دنیاست ودرجواب آخه برای چی این حرف را میزنی مگه تو بچه ای بگه، آخه ببین من پام پیچ خورد فلانی هم زانوش در رفته بهمانی هم که خورده زمین ..من میدونم آخر دنیاست تازه من خوابم دیدم که دخترخاله امم پاش شکسته. :)))
...
پ.ن:خدا جون ولی با این همه سیل وبلاهای زمینی یاریمان کن که جزو بلا دیدگان نباشیم وآخر وعاقبتمان ختم بخیرشود