خسته ازکلاس برسی خونه
هوابارانی باشه وبرای اینکه نفس تازه کنی تمام وسایل گرمایشی خونه را خاموش کنی وپنجره ها را باز...
بالش بگذاری وزیر پنجره دراز بکشی ،هوا به سرعت به آلودگی اولیه اش بازمیگردد و خفه ات میکند با هزار زور از زمین بلند میشوی وپنجره ها را میبندی..
دوباره وسایل گرمایشی را روشن میکنی و اینبار کنار دیوار دراز میکشی ..ودرثانیه ای خواب تورا فرا میگیرد.
شاید یک ساعت است که خوابیده ای و صدای زنگ تلفن تورا از خواب بیدار میکند...
با هزار ترفند صدایت را صاف میکنی وبعد بله بفرمایید بلندی میگویی تا کسی متوجه نشود خواب بوده ای..
اندکی صحبت میکنی وبعد که گوشی قطع میشود متوجه می شوی محموله ای حاوی یک بچه درحال ارسال از نوع پست پیشتاز به سمت خانه شما است...
وتو تنها میتوانی سریع بدویی ولباست را مرتب کنی وآماده ومشتاق(!) برای تحویل این محموله باشی...
ودرآن واحد این محموله به پشت درب منزلتان می رسد.
دختری،سه چهارساله که آن چنان سرما خورده است که اگر عطسه کند میتواند دست کم یک هفته بستری ات کند...
پدرش میرود وتو میمانی با حالی خراب و خوابالوده ودخترکی که از همان ابتدا گریه میکند که پدرش رامیخواهد...
وتو مجبوری بغلش کنی و دور خانه بچرخانیش و هزار شکلک در بیاوری وباهایش بازی کنی تا بلکه منجی ای برسد و بیاید این را آرام کند...که مگر کسی میرسد؟!!!عمرا!!
چرا بچه ها دیگر گول نمیخورند؟چرا اینقدر باهوش شده اند؟
گاهی لازم است بچه باهوش نباشدتااینقدر زجر ندهند دیگران را...
...
پ.ن:لطف کنید فاتحه ای برای تمامی شهدا واموات وعلی الخصوص مادربزرگ استاد ما قرائت بفرمایید.