اونقدر به انتخابم مطمئن هستم که حاضرم دفاع کنم واونقدر میدونم از انتخابم که حاضرم سند ومدرک بیارم برای اثبات انتخابم..
#دولت_پیر_دگر_باره _جوان _خواهد_شد
#رای_من_سید_ابراهیم_رئیسی
#نه_به_روحانی
#نه_به_بیکاری
#نه_به_اشرافیگری
دلم آشوب است..
غصه امانم را بریده..
...
اگر بلایی به سرم آمد بدانید تقصیر خودم بوده است.تمام توانم را خرج نکردم..اگر آمدم اینجا را بستم و رفتم گوشه ای کز کردم و گند زدم به تمام امتحانات کوفتی بدانید تقصیر خودم بوده است..بدانید مرد جهاد نیستم..بدانید که مرد عمل نیستم ..بدانید فقط بلدم حرررف بزنم..بدانید که یک حس درونی شیطانی امانم را بریده است..نمیگذارد تکلیفم را کامل انجام بدهم..نمیگذارد آگاهانه عمل کنم..
این دو سه روز آشفتگی ام تا سری به قرآن میزنم هربار صفحه آخر سوره مبارکه بقره می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
لا یکلف الله نفسا الا وسعها
لها ماکسبت وعلیها مااکتسبت
ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطانا..
....
ربنا ولا تحملنا مالا طاقه لنا به
واعف عنا واغفرلناوارحمنا
انت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین
خدایا کمکم کن
انزل سکینه کن برام
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا
خدایا..
یاعلی مدد
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
از حضرت امیرالمومنین علی (ع) سوال کردند:
سنگینتر از آسمان چیست؟
فرمود: تهمت به انسان بی گناه.
از زمین پهناورتر چیست؟
فرمود: دامنه حق که خدا همه جا هست و بر همه چیز مسلط است.
از دریا پهناورتر چیست؟
فرمود: قلب انسان قانع.
از سنگ سختتر چیست؟
فرمود: قلب مردم منافق.
از آتش سوزانتر چیست؟
فرمود: رؤسای ستمکارے که ملت را به خود وامے گذارند و هیچ فکر تربیت آنها نیستند.
از زمهریر سردتر چیست؟
فرمود: حاجت بردن پیش مردم بخیل.
از زهر تلختر چیست؟
فرمود: صبر در برابر نادانها.
ارشاد القلوب ترجمه مسترحمی ج۲ ص۲۷۰
چه نکته های ظریف و قشنگی داره این کلام امیرالمومنین...
دیگه پیدا کردن مصداق ها رو به عهده خودتون میزارم
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره.
مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید: خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟
زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد !
پسرک گفت: خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد!
زن در جوابش گفت: که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.
مجددا زن پاسخش منفی بود.
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.
مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.
پسر جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم.
من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند !
آیا ما هم میتوانیم چنین خود ارزیابی از کار خود داشته باشیم؟
قرار بود از یک مادر شهید مصاحبه بگیره
میشه گفت یه مصاحبه عاشقانه
میخواست بپرسه چطوری با همسرتون آشناشدید؟و..
مادر شهید میگفت :یعنی چه؟برای چی میخواد این سوال بپرسه؟
برای اینکه راضی اش کنیم گفتیم میخواد به این نتیجه برسه که چی باعث شده که شما راضی بشید پسرتون شهید بشه؟اصلا چی شده که پسرتون شهید شده ؟
مادر شهید یا تعجب گفت :غیراز اینکه امام گفت برن؟غیراز اینکه برای خدا و قرآن واسلام رفته ؟
..
دیروز توی یکی از پارک های معروف شهر رفتیم تبلیغ برای رای دادن..
پیرمردی جلویمان را گرفت..
گفت ببین سرکار خانم.....وادامه داد به ارائه ی اعتقادات بی محتوایش..
اجازه صحبت کردن به مارا هم نمیداد..
حرف زد زد زد وبه این نتیجه رسید که شاه خوب بوده
دلش از انقلاب پربود..
آخر دست پیرمرد گفت فلان شخصیت شاه به من چند صد متر زمین داده بود بعد انقلاب اومدن ازم گرفتن رفتن ساختمان فلان چیز کرد(یک ساختمان عمومی)
انقلاب بد بود فقط برای اینکه مال دنیا را از دستش گرفته بودن ..
...
یک کسی فرزندش را میدهد و هیچ
یک کسی زمینی که برای مردم است ازش میگیرند وبرای مردم میسازنش وطلبکار می شود
فکر میکردم آدم که پیر میشود دوست داشتنی می شود
نگو فراموشی میگیرد ..