آهای مردم بدادم برسید !!!!
من نه عضو جایی میشم نه توی این سایت های تبلیغاتی میام تا آمار وبلاگم بره بالا متوجه شدید؟؟؟
مدیونیت اگه ازاین قبیل حرفا توی نظرات وبلاگ بزاریدافتاد؟؟
آهای مردم بدادم برسید !!!!
من نه عضو جایی میشم نه توی این سایت های تبلیغاتی میام تا آمار وبلاگم بره بالا متوجه شدید؟؟؟
مدیونیت اگه ازاین قبیل حرفا توی نظرات وبلاگ بزاریدافتاد؟؟
از دلم تا لب ایوان شما
راهی نیست....
فقط چند قدم دلتنگی.......
مقداری لیاقت......
همین...........
آدمها چه راحت با جابجایی یک نقطه از خدا جدا میشوند. . .
*
*
*
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای ...
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته ..
آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست..
صحرا ندیده ای که بفهمی شکار چیست
باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد..
دریا نرفته ای که بچشی ابشار چیست
پیش من از مزاحمت بادها نگو
طوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست
هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد
یک بار هم سوال نکردی بهار چیست
در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای؟
خب کیفر صنوبر بی برگ و بار چیست؟؟
روزی قرار شد برسیم اخرش به هم
حالا نگو پس از نرسیدن قرار چیست....
در بانــــد عبودیت خـــدا
آنقدر باید بدوی تا
پــرواز کنی
اگر میخواهی شهید شوی
باید نمره 20 بگیری..!
خدا دوست دارد بنده اش بگوید: خدایا! غلط کردم.
دیدید وقتی بچه ی شما اشتباهی می کند ، می آید به شما
می گوید : من غلط کردم ؛ چقدر خوشتان می آید .
گریه می کند و اشک می ریزد ، که آقاجون !غلط کردم ، من
را نزن.
شما او را بغل می کنید و به خودتان می چسبانید و نوازش
می کنید.
شما بنده اید ، این طورید، آن وقت خدا!
فقط یک کلمه انسان بگوید : '' خدایا! ، نفهمیدم ، بد کردم ،
عمرم را به بطالت صرف کردم''
آیت الله مجتهدی ره
درسجده ها به جای دعا ، گریه میکنم
جــــــای تـمــام نـافـله ها گریه میکنم
گفتی که "کشته ی عبراتم" حسین جان
زین پس به جـــای نام شما گریه میکنم
آن عاقلی که مست سبوی حسیننیست
عقلش نمی رسد که چرا گریه میکنم!
حالم گرفته از غم غربت در این دیــــار
هرشب به عشق کرببلاگریه میکنم
+دلتنگ حرم شدن عجب صفایی دارد
عجب وفایی دارد این دلتنگی...!
تنهاش که میذاری میری تو جمع و کلی میگی و میخندی...
بعد که از همه جدا شدی از کنج تاریکی اتاق میاد بیرون
می ایسته بغل دستت ...
دست گرمشو میذاره رو شونت بر میگرده و در گوشت میگه :
خوبی رفیق ؟؟!!
بازم خودممو خودتـــ ...